تیتربرتر: در «ساعت یازدهم روز یازدهم ماه یازدهم» در سال 1918، جنگ جهانی اول سرانجام پس از چهار سال ویرانگر به پایان رسید. روز آتش بس در بسیاری از کشورها به یک جشن ملی تبدیل شد، روزی بزرگ برای یادآوری نه میلیون سرباز و هفت میلیون غیرنظامی که در طول جنگ بزرگ که در آن زمان "جنگ برای پایان دادن به همه جنگ ها" تلقی می شد، جان باختند. وقتی داستانهایی از قهرمانی دوران جنگ گفته میشود، بیشتر بر مردان شجاعی تمرکز میشود که در سنگرها در امتداد خط مقدم جنگیدند، اما قهرمانان در آن سالهای طولانی جنگ نقشهای زیادی ایفا کردند.
از آنجایی که در آن زمان زنان معمولاً مجاز به خدمت سربازی نبودند، سهم مهم آنها در تلاش های جنگ اغلب در کتاب های تاریخ نادیده گرفته شده است. برای رفع این مشکل، در این پست وبلاگ، ما زنان برجسته ای را معرفی می کنیم که به دلیل تلاش هایشان از پرستاری سربازان مجروح گرفته تا امنیت، جاسوسی برای متحدان، تأسیس بیمارستان ها و مذاکره برای صلح، سزاوار قدردانی گسترده تر هستند. باشد که کار قهرمانانه آنها یادآوری شود و به عنوان یادآور وحشت جنگ و لزوم اطمینان از اینکه یک درگیری جهانی هرگز دوباره رخ نخواهد داد، باشد.
جین آدامز (1860 - 1935)
جین آدامز، این فعال حقوق زنان و اصلاح طلب اجتماعی پیشرو، اولین زن آمریکایی که جایزه صلح نوبل را دریافت کرد، زمانی به دلیل تعهدش به صلح و دیپلماسی، «خطرناک ترین زن ایالات متحده» به حساب می آمد. جین آدامز که به عنوان بنیانگذار مددکاری اجتماعی نیز شناخته می شود، در سال 1889 خانه هال شیکاگو، معروف ترین خانه سکونت گاه در آمریکا را تأسیس کرد. پس از شروع جنگ جهانی اول، او به عنوان رئیس ملی رئیس حزب صلح زنان انتخاب شد. و ریاست جلسه ای متشکل از 1200 فعال صلح از 12 کشور در لاهه در سال 1915 را بر عهده داشت. آدامز، به سازماندهی اولین تلاش مهم بین المللی برای میانجیگری بین کشورهای متخاصم کمک کرد، و او از رهبران چندین کشور اروپایی بازدید کرد و از آنها خواست تا پیمان عدم تجاوز را امضا کرده و به جنگ پایان دهد. فداکاری او برای صلح در بحبوحه ناسیونالیسم جنگ بزرگ مورد انتقاد شدید او قرار گرفت، و حتی اتهاماتی مبنی بر غیر وطن پرستی او پس از پیوستن ایالات متحده به جنگ به همراه داشت. با این حال، پس از پایان جنگ، مردم دوباره شروع به حمایت از او کردند؛ بهویژه برای تلاشهای او با اتحادیه بینالمللی زنان برای صلح و آزادی تازهتأسیسشده برای ممنوع کردن گازهای سمی که وحشت آنها در طول جنگ جهانی اول فاش شده بود و زمانی که او دریافت کرد جایزه نوبل در سال 1931، او یک بار دیگر به عنوان نمونه ای برای جهان مورد ستایش قرار گرفت. زندگی او به عنوان شاهدی بر تصویر خود از صلح است: "صلح واقعی صرفاً نبود جنگ نیست، وجود عدالت است."
گریس بانکر (1892 - 1966)
در نزدیکی میدانهای جنگ فرانسه اغلب با گلولههایی که در اطراف او فرو میافتد، اپراتور تلفن آمریکایی، گریس بنکر، گروهی متشکل از 33 زن را رهبری میکرد که تماسهای مهم را بین نیروهای متفقین وصل میکردند: آنها اولین گروه از دختران تلفنی سپاه سیگنال ارتش ایالات متحده بودند که به آنها نیز معروف بودند. سلام دخترا ارتباطات بین نیروهای متفقین وابسته به یک سیستم تلفنی جنگی بود، اما اپراتورهای محلی به ندرت به زبان انگلیسی مسلط بودند. ژنرال ایالات متحده، جان پرشینگ، فراخوانی برای زنان چندزبانه داد تا به «سرباز سوئیچبورد» تبدیل شوند و بانکر که در AT&T به عنوان مربی تابلو کار میکرد، یکی از اولین انتخاب شدگان بود. بانکر با واحد تلفن شماره 1 خود، تابلوهای برق را در حالی که تحت بمباران توپخانه و بمباران هواپیماهای آلمانی در جریان حملات سنت میهیل و ماوس-آرگون بود، اداره می کرد. در اوج جنگ، Hello Girls روزانه 150000 تماس برقرار می کردند. در مجموع، 223 زن آمریکایی در این نقش حیاتی در طول جنگ خدمت کردند. پس از جنگ، به بنکر مدال خدمات ممتاز داده شد، اما حتی با وجود اینکه او و سایر دختران سلام سوگند ارتش را یاد کردند و مشمول انضباط نظامی شدند، وزارت جنگ آنها را از وضعیت سربازی و مزایای سربازی محروم کرد. تا اینکه در سال 1977، پس از دههها درخواست روسای جمهور، سرانجام دختران سلام به حق خود اعطا شدند و بهخاطر خدمتشان به عنوان جانباز شناخته شدند.
ادیت کاول (1865 - 1915)
اگرچه ادیث کاول حرفه پرستاری خود را تا 30 سالگی شروع نکرد، اما تعهد او به کمک به همه کسانی که به کمک او نیاز داشتند، او را به پایان غم انگیزی رساند. این زن بریتانیایی به سرعت به دلیل مهارت پرستاری خود به شهرت رسید و در سال 1907 برای سرپرستی یک دانشکده پرستاری جدید در بروکسل استخدام شد. هنگامی که جنگ جهانی اول در سال 1914 آغاز شد، دیانا سوهامی، زندگی نامه نویس، می گوید: «او به پرستاران خود گفت که نباید در درگیری طرفی بگیرند... هر مجروح باید تحت درمان پزشکی قرار گیرد؛ هر یک در نقطه نیاز برابر بودند. " هنگامی که آلمان ها به بروکسل حمله کردند، او ماندن را انتخاب کرد و به درمان مجروحان آلمانی و متفقین به طور یکسان ادامه داد. با این حال، او نمیتوانست حمایت خود از متفقین را نادیده بگیرد، بنابراین به شبکهای پیوست که به قاچاق سربازان مجروح بریتانیایی و فرانسوی به مکان امن اختصاص داشت. هنگامی که او کشف شد، بلافاصله دستگیر و به جرم خیانت به اعدام محکوم شد. اگرچه درخواستهای بینالمللی متعددی برای رحمت وجود داشت، کاول در 12 اکتبر 1915 توسط جوخه تیرباران اعدام شد. اعدام کاول در سراسر جهان محکوم شد و اراده شدید برای پیروزی در جنگ در بریتانیا را برانگیخت. بسیاری او را به عنوان یک شهید قهرمان هدف میدانستند. یکی از روزنامهنگاران متفقین میگوید: «آنچه ژان دارک برای قرنها برای فرانسه بوده است که ادیت کاول برای نسلهای بعدی بریتانیاییها خواهد شد.» با این حال، بسیاری بزرگترین میراث او را تلاش برای مدرنسازی رشته پرستاری میدانند که به تغییر درک پرستاران از خانمهای مهربانی که کنار تخت نشستهاند به متخصصان پزشکی ماهر کمک کرد.
مطالب مرتبط:
مارث کنکرت (1892 - 1966)
در جنگ جهانی اول بلژیک، یک پرستار جوان بی سر و صدا کار می کرد و برای متفقین اطلاعات جمع آوری می کرد. مارث کنکرت خشونت جنگ را زود دید. سربازان آلمانی به روستای او حمله کردند و خانه او را در آگوست 1914 سوزاندند. او از آموزش پرستاری خود برای یافتن شغل در بیمارستانی که توسط آلمان اداره می شد استفاده کرد، حتی برای خدماتش یک صلیب آهنین از آلمان دریافت کرد. اما در سال 1915، لوسل دلدونک، دوست خانوادگی و مامور اطلاعاتی بریتانیا، با او تماس گرفت و می خواست او را برای یک شبکه جاسوسی انگلیسی-بلژیکی استخدام کند. کار Cnockaert به عنوان یک پرستار و به عنوان یک پیشخدمت در کافه والدینش، او را در تماس نزدیک با پرسنل نظامی آلمانی قرار داد، و تسلط او به چندین زبان باعث شد که او جمع آوری اطلاعات و سپس انتقال آن از طریق شبکه را آسان کند. او همچنین دست به خرابکاری زد، اما یک تلاش منجر به دستگیری او شد: ساعت حکاکی شده خود را هنگام کاشت دینامیت در یک تونل متروکه در زیر انبار مهمات آلمان گم کرد و به مقامات اجازه داد تا او را شناسایی کنند. او به اتهام جاسوسی به اعدام محکوم شد، اما به دلیل افتخار قبلی صلیب آهنین، حکم او به حبس ابد تبدیل شد. پس از جنگ، او نه تنها خاطراتی درباره کار خود به عنوان جاسوس نوشت، بلکه چندین رمان جاسوسی نیز نوشت. او در خاطرات خود نوشته است: «چون من یک زن هستم، نتوانستم به عنوان یک سرباز به کشورم خدمت کنم. "من تنها دوره ای را که برایم باز بود گذراندم."
السی اینگلیس (1864 - 1917)
دکتر اسکاتلندی السی اینگلیس در درمان اپیدمی های دوران جنگ و در تغییر نگرش نسبت به زنان در پزشکی نقش بسزایی داشت. وقتی جنگ جهانی اول شروع شد، انگلیس بیست سال بود که مطب خود را اداره می کرد. رایدهنده فداکار قبلاً با ایده بیمارستانهایی که کارکنان آن زنان کار میکرد بازی میکرد، بنابراین با دفتر جنگ تماس گرفت و یک واحد آماده فقط برای زنان برای جنگ ارائه کرد. در جواب به او گفته شد: خانم خوبم برو خونه ساکت بنشین. او بدون ترس، بیمارستان های زنان اسکاتلند برای خدمات خارجی (SWH) را تأسیس کرد و به سرعت بودجه قابل توجهی را جمع آوری کرد. دولت فرانسه از تخصص او استفاده کرد و بیمارستانی 100 تختخوابی در ابی رویومونت را به او پیشنهاد داد. اینگلیس با واحد دیگری به صربستان رفت، جایی که اپیدمی تیفوس 16 درصد از جمعیت را کشته بود، و او و تیمش دست به کار شدند. در سال 1915، او دستگیر شد و برای مدت کوتاهی در بازداشت بود تا زمانی که دیپلماتهای آمریکایی آزادی او را تضمین کردند. پس از آن، او به اودسا، روسیه رفت تا یک تیم SWH را در آنجا راه اندازی کند. متأسفانه، او در سال 1916 به سرطان مبتلا شد و بلافاصله پس از آن درگذشت، بنابراین او بیش از 1000 زن را که جان صدها هزار نفر را نجات دادند، در 14 تیم پزشکی SWH که در هفت کشور فعال بودند را ندید. یک روز قبل از مرگش، به خواهرزادهاش گفت: "شروع یک کار جدید در آنجا عالی خواهد بود، اگرچه دو یا سه کار وجود دارد که دوست دارم اول اینجا تمام کنم."
فلورا ساندز (1876 - 1956)
فلورس ساندز، جوانترین دختر خانوادهای ایرلندی، که از کنوانسیون سرپیچی میکرد، تنها زن بریتانیایی بود که در جنگ جهانی اول به عنوان سرباز خدمت کرد. ساندز با عشق به فعالیتهایی مانند اسبسواری و تیراندازی بزرگ شد. وقتی جنگ جهانی اول شروع شد، او به صربستان سفر کرد و به صلیب سرخ پیوست، اما وقتی یک سرباز صرب سوار او را دید، گفت که باید به عنوان سرباز ثبت نام کند، نه پرستار. او خوشحال شد و به یکی از دوستانش گفت: "من همیشه آرزو داشتم سرباز باشم و بجنگم." او در سال 1915 به یک خصوصی تبدیل شد، اما سال بعد، او توسط یک نارنجک به شدت مجروح شد. او بعداً به یاد آورد: "گروهبان کوچکی را که به من کمک کرده بود و با چشمان پر از اشک مرا تماشا می کرد گرفتم." "من به او اطمینان دادم که کشتن من بسیار طول کشید و باید ده روز دیگر دوباره برگردم." او بالاترین نشان نظامی صرب را دریافت کرد و به درجه گروهبان سرگرد ارتقا یافت، اما مجروحیت او مانع از بازگشت او به جنگ شد و بقیه جنگ را اداره یک بیمارستان گذراند. در پایان جنگ، به پاس قدردانی از خدماتش، او به عنوان افسر منصوب شد و او را به اولین افسر زن ارتش صربستان تبدیل کرد. ساندز تا آخر عمرش خاطرات آزادی دوران جنگش را به یاد می آورد. او یک بار گفت: «وقتی از ارتش بیرون آمدم نه ماهی احساس کردم و نه گوشت. "به مدت هفت سال من عملاً یک زندگی مردانه داشتم."
آنچه دیگران میخوانند:
نویسنده: فرید نادری