او راننده یکی از خودروهای سنگین است و برای انجام امور خلافش همواره به استان های شرقی و جنوب کشور مسافرت می کند، اما برای آن که ماموران انتظامی به او مشکوک نشوند و بتواند به راحتی به قاچاق بپردازد با زنان خیابانی ارتباط برقرار می کند و با آن ها به سفر می رود. مادرم نیز همیشه در برابر رفتارهای زشت پدرم سکوت می کند تا زندگی اش متلاشی نشود و فرزندانش را بزرگ کند.
روزگار ما به همین ترتیب سپری می شد تا این که من و دو خواهر دیگرم بزرگ تر شدیم، اما پدرم این زنان خیابانی را رها نکرد و هر بار برخی از آنان را به خانه می آورد و به عنوان همکارش در قاچاق مواد مخدر به ما معرفی می کرد.
پدرم آن قدر شرم و حیا را کنار گذاشته بود که در برابر چشمان من و خواهرانم با آن زنان غریبه روابط نامشروع داشت چرا که در خانه ما اتاق مجزایی وجود نداشت و همه اعضای خانواده در یک پذیرایی زندگی می کردیم.
مادرم با دیدن این صحنه های رقت بار اشک می ریخت و سعی می کرد حواس ما را به موضوعات دیگری بکشاند تا شاهد کارهای زشت پدرم نباشیم. اما من و خواهرانم به سن نوجوانی رسیده بودیم و کاملا معنی اشک های مادرم را می فهمیدیم در این میان پدرم وقتی با اعتراض ما روبه رو می شد همه ما را کتک می زد تا جایی که از شدت درد از اعتراض مان پشیمان می شدیم.
حدود شش ماه قبل بود که وقتی پدرم یکی از همین زنان غریبه را به خانه آورد مادرم به او اعتراض کرد که حداقل در برابر چشمان دخترانت از این ارتباطات نامشروع دست بردار! ولی پدرم با شنیدن این جمله او را به شدت کتک زد و از خانه بیرون انداخت. مادرم نیز به مدت سه ماه قهر کرد و به خانه مادربزرگم رفت. در این میان پدرم از فرصت استفاده کرد و به رفتارهای زشت اش ادامه داد.
من که از خواهران دیگرم بزرگ تر بودم با دیدن زنان خیابانی با وضعیت زننده در کنار پدرم زجر می کشیدم و با رفتارهایم به پدرم اعتراض می کردم، ولی او هر بار به سمت من و خواهرانم هجوم می آورد و ما را زیر مشت و لگد می گرفت تا حدی که یکی از خواهرانم دچار اختلالات روان پریشی و توهم و هذیان شد.
او گاهی از ترس جیغ می کشد و حرف های بی ربط می زند. خواهر کوچک ترم نیز هر شب با دیدن کابوس های وحشتناک با جیغ و فریاد از خواب می پرد و من هم به خاطر لگدهای پدرم از ناحیه کمر آسیب دیده ام.
با وجود این، نبود مادرم در خانه، زندگی ما را سخت و دردآور کرده بود چرا که پدرم هیچ مسئولیتی را در قبال زندگی خانواده اش نداشت به همین دلیل بعد از گذشت سه ماه، با مادرم تماس گرفتم و با التماس و گریه از او خواستم به خانه بازگردد.
مادرم که نمی توانست شاهد اشک های من باشد چند روز بعد با پدرم آشتی کرد و به خاطر من و خواهرانم به خانه اش بازگشت، ولی متاسفانه نه تنها رفتارهای زشت پدرم خاتمه نیافت بلکه زنان بیشتری را به خانه می آورد تا این که هفته قبل وقتی با یک زن غریبه وارد خانه و با اعتراض مادرم مواجه شد، به اندازه ای خشم و عصبانیت در وجودش موج زد که با لگد مادرم را از پله های منزل به پایین انداخت و مقابل چشمان همسایه او را کتک زد و سپس به همراه آن زن خیابانی سوار خودرو شد و رفت.
من که از دیدن این صحنه به شدت ناراحت شده بودم کنترلم را از دست دادم و با یک تصمیم احمقانه تعدادی قرص خوردم تا خودکشی کنم، اما مادرم و همسایگان مرا به بیمارستان رساندند و از مرگ نجات یافتم.
روز بعد که از بیمارستان مرخص شدم به همراه مادر و خواهرانم به خانه مادربزرگم رفتیم و مادرم دادخواست طلاق به دادگاه داد. حالا هم من راضی به طلاق آن ها هستم .
مطالب مرتبط : شکنجه تازه عروس با سیم داغ در مشهد
یک فرد ممکن است به دلایلی متعدد تصمیم بگیرد به زندگیاش پایان دهد، ولی در ادامه به ۶ دلیل یا علت که چرا افراد خودکشی می کنند اشاره میکنیم:
۱ افسردگی
احساس دلسردی و پریشانی؛ در هر سنی میتواند بروز کند و سیل پر قدرتی از هیجانها را در بر بگیرد. گروههای مختلفی از آدمها افسردگی را به شکلهای مختلف تجربه میکنند، مثلا نشانههای افسردگی در زنان و مردان متفاوت است و احتمال مرگ مردان به علت خودکشی چهار برابر زنان است.
۲ ناامیدی
احساس یاس و بیچارگی از نشانههای افسردگی است، ولی این حالت میتواند به تنهایی نیز در آدمها بروز کند. پژوهشها نشان دادهاند ناامیدی شدید و احساس یاس میتواند پیشدرآمدی بر خودکشی باشد.
۳ امتناع
برخی افراد که از بیماری و/یا دردهای مزمن رنج میبرند در مقابل دریافت مراقبتهای رواندرمانی یا روانشناختی مقاومت و از پیگیری آن امتناع میکنند؛ زیرا میترسند علائم دردشان به شکل سطحی یا ظاهری کاهش یابد یا به عنوان نشانهای از اختلال نهفتهی روانی تلقی شود.
نظرسنجی که توسط پژوهشگری به نام هیچکاک و همکاراناش صورت گرفت نشان داد ۵۰ درصد از بیماران مبتلا به درد مزمن به دلیل رنج بردن از اختلال درد به صورت جدی به خودکشی فکر میکنند.
۴ شکست
احساس اینکه “هیچ چیز درست پیش نمیرود” یا “هیچ کاری از دستام بر نمیآید”؛ عدم توانایی در فرار از شکست یا موقعیتهای استرسزا شرایط را برای بروز افکار خودکشی مهیا میکند.
۵ انزوا و گوشهگیری
احساس تنهایی، دوری از دیگران، و گاهی اوقات پرخاشگری؛ این حالت عموما در میان نوجوانان و سالخوردگان رایج است، ولی میتواند گریبانگیر هر آدمی در هر سن بشود. میان تنهایی و اضطراب اجتماعی و خودکشی رابطهای خطرناک وجود دارد.
۶ فاکتورهای مرتبط با جنسیت، سن و محیط جغرافیایی
خودکشی دومین عامل مرگومیر در میان بومیان ۱۰ تا ۳۴ سالهی آمریکایی ساکن آلاسکا است. آمار خودکشی مردان نزدیک به چهار برابر زنان است و ۷۷/۹ درصد مجموع خودکشیهای آن منطقه را شامل میشود. خودکشی سومین عامل مرگومیر در میان اشخاص ۱۰ تا ۱۴ ساله و دومین عامل در میان اشخاص ۱۵ تا ۳۴ ساله است.