تیتربرتر: بهتره با سال تماس بگیری یک مجموعهٔ تلویزیونی آمریکایی در ژانر درام حقوقی و جنایی است که بهدست وینس گیلیگان و پیتر گولد ساخته شدهاست. این مجموعه که بخشی از فرنچایز بریکینگ بد است، اسپینآف، پیشدرآمد و دنبالهای از مجموعهٔ قبلی گیلیگان، بریکینگ بد محسوب میشود.
Better Call Saul اسپین-افی از سری بریکینگ بد است که شاید نتواند به طور کامل آن داستانِ قدرتمند، شخصیت پردازی، دیالوگ و جادویی که در تک تک لحظات داستانِ بریکینگ بد وجود داشت و از آن به عنوان یکی از بهترین سریالهای تاریخ (حتی بهترین) بوجود آورد را برایمان زنده کند و شاید نتواند جای خالی بریکینگ بد را به صورت کامل در قلبمان بگیرد، اما حداقل میتواند شکافِ به جا مانده از این سریال را کمی برایمان پُر کند و ما را به همان فضای دوست داشتنی ببرد و بار دیگر با شخصیتهای سریال که خاطرات زیادی با آنها داریم، همراه سازد.
شروع سریال،جیمی قالتاق
جریان به سال 2002 باز میگردد یعنی شش سال قبل تر از ملاقات ساول گودمن با والتر وایت. سریال همان طور که انتظار می رفت از سکانس دادگاه شروع میشود! ساول گودمن درست به همان گونه ای که همیشه است در حال آماده کردن جملاتی طوفانی خود است تا دادگاه اش را برنده شود.
اما برخلاف تصور، او ساول گودمنی نیست که همه ی طرفداران دنیای بریکینگ بد میشناسند. او وکیل بی تجربه و فقیر است که با مشکلات متعددی سرو کله میزند، او در واقع ساول گودمن نیست! او جیمز مورگان میگل است. وکیل دلسوز و درستکاری که همه جوره هوای برادرش چاک را دارد، میلیون ها دلار پول را به صاحبانش برمیگرداند و کمک حال اطرافیانش است، هر چند که گذشته ی تلخی دارد که برادرش اورا به خاطر آن گذشته سرزنش میکند! یعنی زمانی که او جیمی قالتاق بود.
مهم ترین و شاید یکی از بهترین اتفاق های این سریال اضافه کردن شخصیت کیم وکسلر (ریا سیهورن) به داستان بود. کیم وکسلری که به نحوه ی جبران شخصیت اسکایلر وایت در بریکینگ بد بود. شخصیتی که به راستی دلسوز و حامی جیمی در تمام مراحل سخت و دشوار بود کیم وکسلر شخصیت محکم و قوی دارد! حتی جلوی انسان های خطرناکی چون لالو هم کم نمی آورد و جیمی را تنها نمیگذارد و پایه ی شارلاتان بازی های دوست داشتنی جیمی است.
خلاصه داستان
باب ادنکیرک در نقش ساول باید از برادرش مایکل مککین مراقبت کند که در معرض یک عارضه عصبی متأثر از قرار گرفتن در معرض امواج الکترونیکی است. برادر بزرگترش که یک وکیل سرشناس و دارای یک شرکت حقوقی معتبر است، اعتقاد دارد که ساول یک شیاد بالفطره است و حتی اگر خودش هم بخواهد نمیتواند مسیر درست را برای رسیدن به هدفها طی کند.
او به همین دلیل از هیچ کوششی برای ابطال مدرک وکالت ساول و خارج کردنش از این گردونه دریغ نمیکند. او سعی میکند حسادتش به ساول، که از کودکی بیشتر مورد توجه والدین بوده و این توجه را تا لحظه مرگ با خود دارند، پنهان نگه دارد و صرفاً هدفش از خارج کردن برادرش از صحنه را عدم صلاحیت اخلاقی او میخواند.
بیشتر بخوانید:
تلاش برادرِ بزرگ ساول برای خارج کردن او از صحنه، منجر به دوری او از برادرش نمیشود و با توجه به احساس علاقه ساول به برادرش و شرایط خاص جسمانی او، تلاش میکند قرابتش را حتی در قله تنش حفظ و از برادرش مراقبت کند. گیلیگان از این زاویه وارد شده تا چهره خاکستری از شخصیت اصلی داستان ارائه داده و نشان دهد حتی شیادترینها نیز قلب دارند. بخش دیگری از این چهره خاکستری، تلاش پردردسر ساول برای آرامش و تقویت معشوق و همکارش با بازی ریا سیهورن است و باب ادنکیرک به خوبی از پس ارائه یک تصویر خاکستری برآمده است.
ساول گودمن
داستانِ سریال Better Call Saul در مورد ساول گودمن است. در سریال Breaking bad دیدیم که Saul یک وکیلِ کلاش بود که برای رسیدن به منافع و پول، حتی به خلافکاران کمک میکرد و از طریق این راه امرار معاش مینمود. دیدیم که او چطور به “والتر وایت” و “جسی پینک من” در مسیرشان به سمت تبدیل شدن به هیولاهای تولیده کنندهی شیشه کمک کرد. اما اتفاقات آخر سریال او را در مسیر تازهای قرار داد و حالا او باید گذشته خود را فراموش کرده و تبدیل به انسان جدیدی شود.
او با نامی جعلی و هویتی تازه مشغول به کار در یک مغازه ی فست فود فروشیِ کوچک شده است… و ما با فلش بکهایی به گذشتهی او می رویم و مسیرِ تبدیل شدنش از جیمز مک گیل (که به جیمی معروف است) ؛ یک فرد کلاه بردارِ ساده ولی خوش قلب به ساول گودمن؛ یک وکیل خبره، حیله گر و کلاه بردار که وکالت خلافکارها را بر عهده میگیرد، را نظاره میکنیم…
داستان نرم
برکینگ بد یا افسارگسیخته در داستان گویی خود مردی را مورد کاوش قرار داد که از آقای چیپس به سمت صورت زخمی شدن پیش می رفت، و این چیزی بود که هم نویسندگان از نوشتن آن لذت می بردند و هم بینندگان از دیدن آن. اما چرا؟! چون نشان دادن این تغییرات آن هم به شکلی دیوانه وار از یک قسمت به قسمت دیگر بارها و بارها باعث ریتم شلاقی روایت می شد، و چنین ریتم تند و اکشنی برای هر انسانی جالب است.
از طرف دیگر، بهتره با ساول تماس بگیری، در پر کردن پشت پرده وکالت به خطر افتاده، ساول گودمن با نام جیمی مک گیل (باب اودنکرک) ، در روایت خود بسیار آگاهانه تر عمل می کند و تخریب اخلاقی او را نرم تر اما ترسناک تر به تصویر می کشد. قوس شخصیت اصلی این سریال به شکل محاسبه گرانه تری که در برکینگ بد وجود نداشت، شکل و قوام می گیرد. این سبک پردازش، سناریو های غیرممکنی را که از پتانسیل های بالایی برخوردار هستند را نیز قابل اجرا کرده است.
البته این بدان معنی نیست که سریال بهتره با ساول تماس بگیری، فاقد تنش های ناشی از زندگی و مرگ و میر است که اغلب بهترین اوقات و لحظات برکینگ بد را شکل می دادند. بلکه این تنش ها و قوس ها در این سریال به عمد با یک طنز تلخ و خوشآمدگونه ای در طولانی مدت به حقیقت زندگی بدل می شود، و در ظاهر این ساختار باعث می شود شخصیت ها مخاطرات کمتری را احساس کنند، اما پایان هر فصل متوجه ترسناک بودن وخامت اوضاع می شویم.