پایگاه خبری تحلیلی تیتربرتر

تقویم تاریخ

امروز: جمعه, ۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ برابر با ۱۷ شوّال ۱۴۴۵ قمری و ۲۶ آوریل ۲۰۲۴ میلادی
پنج شنبه, ۱۹ خرداد ۱۴۰۱ ۲۱:۲۵
۹
۰
نسخه چاپی

ماجرای خداحافظی بازیگر معروف از سینما و تلویزیون + بیوگرافی ناصر شهریاری

ماجرای خداحافظی بازیگر معروف از سینما و تلویزیون + بیوگرافی ناصر شهریاری
بازیگر معلول سریال های تلویزیون به شدت از سینما و تلویزیون به خاطر خلف وعده های تهیه کنندگان ناراضی است.

تیتربرتر؛ بازیگر معلول توانمند سینما و تلویزیون که سابقه همکاری با کیانوش عیاری و حمید نعمت‌الله را داشته، از وضعیت این روزهای سینما و بعضی خلف وعده‌هایی که دیده گله دارد.

مصاحبه ناصر شهریاری

خیلی‌ها ناصر شهریاری را با سریال «وضعیت سفید» حمید نعمت‌الله که در سال‌های اخیر بارها بازپخش شده است بیشتر به یاد می‌آورند، اما او کارش را در سینما از سال ۱۳۷۲ با نوشتن فیلمنامه و نقد آغاز کرد و بعدها با توجه به شرایط جسمی خاص‌ و اینکه همیشه روی ویلچیر بود، نقش‌هایی را در فیلم‌ها و سریال‌های مختلف از جمله «هزاران چشم» کیانوش عیاری، تله فیلم «راه شب» به کارگردانی داریوش فرهنگ،‌ «فرزند افیون» به کارگردانی مجید جوانمرد، «فریدون مهربان است» به کارگردانی حمید نعمت الله‌، «چترسفید» جابر قاسمعلی، «مرخصی» مسعود آب‌پرور و «سرباز» هادی مقدم‌دوست بازی کرد.

او همچنین در سال ۱۳۹۰ بعد از چند سال تلاش یک فیلم کوتاه با نام «۲۴ ساعت مرخصی» ساخت که در ۲۵ دقیقه تصویربرداری شد. شهریاری درباره نخستین فیلمش ابراز امیدواری کرده بود که این اولین و آخرین کارش نباشد بویژه آنکه در سینمای ایران و جهان فیلم‌های زیادی درباره انواع معلولیت ساخته شده ولی فیلم او اثری از یک کارگردان معلول است و هدف آن صرفا به تصویر کشیدن سختی‌های معلولین نیست. فیلم او درباره جوان معلولی بود که به مدت ۲۴ ساعت سالم می‌شود. 

اما حالا این بازیگر متولد دهه ۵۰ که علاقه زیادی هم به سینما دارد، از اینکه با او نامهربانی می‌شود و حتی دستمزد بازی‌اش در بعضی پروژه‌ها را نگرفته انتقاد می‌کند و در تماسی با ایسنا می‌گوید، با توجه به شرایط کرونایی دو سال قبل که نتوانسته چندان کار کند، شرایط سختی داشته و دارد. آخرین فیلم سینمایی‌ او «شادروان» بوده که نوروز امسال اکران شد و شهریاری گله‌مند است که برخی پروژه‌ها با او تسویه حساب نکرده‌اند و الان که به یک ویلچیر برقی نیاز دارد که امکان خرید آن را ندارد.

او با طرح این ادعا که سه سال است عضویتش در انجمن فیلم کوتاه لغو شده، می‌گوید: خیلی از کسانی که در این سال‌ها به سینما آمدند سواد سینمایی ندارند و از شغل‌های دیگری با پول وارد این حرفه شدند در حالی که من سینما را بلدم ولی آنقدر اذیت شده‌ام که می‌خواهم از سینما خداحافظی کنم  و حتی دیگر توان دیدن فیلم در سینما را ندارم.

مطالب مرتبط:

بیوگرافی ناصر شهریاری

«من ناصر شهریاری احمدی متولد ۱۳۵۷ در تهران هستم که از بدو تولد در اثر حادثه دچار معلولیت جسمی و حرکتی شدم اما این غول بزرگ معلولیت مانع پیشرفت من نشد. از ۵ سالگی رفتن به سینما و خرید ماهنامه «فیلم» را آغاز کردم. در مدرسه‌ای درس می‌خواندم که مخصوص کودکان جسمی و حرکتی و به صورت مختلط (پسر و دختر) بود. تا سوم راهنمایی در همان جا درس خواندم. بعدتر اما پسرها و دخترها را از هم تفکیک کردند که برای دختران مقطع دبیرستان در نظر گرفتند اما پسران را رها کردند.

یادم است در مقطعی سه کارگردان با نام‌های مجید قاری‌زاده برای فیلم «دخترم سحر»، ابوالفضل جلیلی برای فیلم «دت یعنی دختر» و محمدرضا هنرمند برای فیلم «دیدار» به منظور فیلمبرداری دو یا سه سکانس به مدرسه ما آمدند اما من آن زمان به خاطر نبودن دبیرستان خانه نشین شدم.

در جشنواره چهاردهم فیلم فجر ۴ فیلم «بوی پیراهن یوسف»، «برج مینو»، «مرد آفتابی» و «چهره» را دیدم. از موسیقی «بوی پیراهن یوسف» بسیار خوشم آمد. همین باعث شد از صفحه دوم تقویم مجله فیلم، شماره شرکت سینمایی «صحرا فیلم» به مدیریت مجید مدرسی تهیه کننده سینما را پیدا کنم. با توجه به اینکه من به دلیل معلولیت مشکل بیان دارم همه ابتدا تصور می‌کنند که یا نامتعادلم و یا مزاحم. ایشان هم چنین تصوری داشتند اما قضیه را برایش توضیح دادم و شماره ابراهیم حاتمی‌کیا کارگردان «بوی پیراهن یوسف» را خواستم که ندادند. ایشان گفتند شماره‌ات را بده، هر وقت آقای حاتمی کیا آمد می‌گویم به شما زنگ بزند، در ادامه هم شماره سیروس الوند را خواستم که شماره را به من دادند.

به سیروس الوند دو و سه بار زنگ زدم که در نهایت جواب داد؛ طرحی را برای آقای الوند فرستادم اما ایشان به من گفتند طرحت را بده بقالی که داخلش نخود و لوبیا بریزند! با این حال سرانجام آقای حاتمی کیا به من زنگ زد و گفت شرح زندگی نامه خودت را بنویس که من در ۵۰ صفحه آن را نوشتم اما آن موقع هیچ چیزی از سینما نمی‌دانستم. با این حال کم کم برای ریز و درشت سینما شناخته شدم که در حال حاضر اکثر آنها در قید حیات نیستند. رفته رفته با دفاتر پخش آشنا شدم؛ با مفاهیمی مثل پوستر، آنونس، دفترچه سیاست گذاری و…‌.

سال ۷۷ کیانوش عیاری فیلم فوق‌العاده «بودن یا نبودن» را ساخت که جوایز بسیاری کسب کرد مثلاً جوایز خانه سینما را درو کرد، برای نخستین بار بود که همه منتقدان و سینماگران از یک فیلم تعریف می‌کردند. اما در آن مقطع در بدترین زمان ممکن (زمستان بسیار سرد) و در کمترین سینما اکران شد و من به خاطر وضع جسمانی‌ام نتوانستم این فیلم را ببینم. از طریق بهروز رضوی شماره عیاری را پیدا کردم و زنگ زدم؛ خانمش گفت درگیر فیلمبرداری فیلم «سفره ایرانی» در شهرستان است. در ادامه هم گفت شما شماره‌ات را بده، هر وقت آمد می‌گویم به شما زنگ بزند. دو و سه بار دیگر زنگ زدم تا اینکه خودش جواب داد.

به آقای عیاری گفتم از «بودن یا نبودن» متنفرم، بدم می‌آید. آقای عیاری گفتند یعنی فیلم اینقدر بد بود؟ گفتم نه شاهکار بود. گفت پس چرا از فیلم متنفری؟ گفتم چون «آن‌سوی آتش» را بسیار دوست دارم، فکر می‌کنم این فیلم جایگاه «آن‌سوی آتش» را در کارنامه شما پر کردهاو من را به شهرت رساند

قضیه ندیدن «بودن یا نبودن» را به او گفتم که او فردایش یک کپی از فیلم برایم فرستاد. فیلم را دیدم و بسیار لذت بردم. حوالی ساعت ۱ نیمه شب بود که به آقای عیاری زنگ زدم گفت بگذار صبح با هم صحبت می‌کنیم اما من در ادامه گفتم می‌خواهم همین الان صحبت کنیم که ایشان هم موافقت کردند. به آقای عیاری گفتم از «بودن یا نبودن» متنفرم، بدم می‌آید. آقای عیاری گفتند یعنی فیلم اینقدر بد بود؟ گفتم نه شاهکار بود. گفت پس چرا از فیلم متنفری؟ گفتم چون «آن‌سوی آتش» را بسیار دوست دارم، فکر می‌کنم این فیلم جایگاه «آن‌سوی آتش» را در کارنامه شما پر کرده، هنوز که هنوز است آقای عیاری می‌گوید تو بهترین نقد را درباره «بودن یا نبودن» داشتی.

سال ۷۸ درگیر یک عشق نافرجام شدم، همزمان مادرم سرطان گرفت، عیاری هم عصرها برای صداگذاری «سفره ایرانی» به استودیو بهمن می‌آمد، روزی یک ساعت درباره کارهای روزانه‌ام، معلولیتم، مادرم و… با او صحبت می‌کردم و آقای عیاری با عشق با من حرف می‌زد، همان زمان بنا به دلایلی ایشان با قضیه عشق من مخالفت سر سخت داشت. اما در میان حرف‌هایش کنجکاوی‌های زیرکانه داشت که برای من عجیب بود. چند وقت بعدش به من زنگ زد اما حال مادرم بسیار وخیم بود. گفت ناصر فیلم بازی می‌کنی؟ گفتم ولم کن، حوصله شوخی ندارم، مادرم وضعش وخیم است، گفت نه جدی می‌گویم (البته آقای عیاری قبل‌ترش به من گفته بود نامه‌ای به رییس جمهور وقت بنویسم و شرحی درباره وضعیتم بدهم.)

 آنچه دیگران میخوانند:

نویسنده: علیرضا یوسفی 



+ 9
مخالفم - 9
نظرات : 0
منتشر نشده : 0

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید

تمام حقوق مادی و معنوی این پایگاه محفوظ و متعلق به سایت تیتربرتر می باشد .
هرگونه کپی و نقل قول از مطالب سايت با ذكر منبع بلامانع است.

طراحی سایت خبری