پایگاه خبری تحلیلی تیتربرتر

تقویم تاریخ

امروز: شنبه, ۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۳ برابر با ۱۸ شوّال ۱۴۴۵ قمری و ۲۷ آوریل ۲۰۲۴ میلادی
پنج شنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۱ ۲۰:۱۳
۱۰
۰
نسخه چاپی

واکنش آرش میراحمدی به یارانه و گرانی های اخیر + فیلم

واکنش آرش میراحمدی به یارانه و گرانی های اخیر + فیلم
آرش میراحمدی به یارانه و گرانی های اخیر واکنش نشان داد.

تیتربرتر؛ شوخی بازیگر طنز تلویزیون با یارانه‌ها! آرش میراحمدی و همسرش این بار سراغ یارانه ها رفتند! شوخی کنایه‌آمیز آرش میراحمدی با یارانه‌های دولت.

بیوگرافی آرش میراحمدی

بیوگرافی آرش میراحمدی
بیوگرافی آرش میراحمدی

 

آرش میراحمدی متولد 1350 در فراشبند فارس، بازیگر است

فارغ التحصیل رشته هنرهای نمایشی از دانشکده هنرهای زیبایی دانشگاه تهران در مقطع کارشناسی است، او علاوه بر بازیگری کارگردانی و نویسندگی نیز میکند، تقدیر و قسمت را در بازیگر شدنش دخیل می داند

شروع فعالیت

 نخستین بار با بازی در مجموعه طنز «نوروز ۷۲» فعالیت خود را با کارگردانی داریوش کاردان شروع کرد، می گوید : در بین این سالها گاهی هم مشغول به تدریس در دانشکده ها و موسسات آموزشی بودم

ازدواج و نحوه آشنایی

ازدواج و نحوه آشنایی
ازدواج و نحوه آشنایی

 

آرش میراحمدی اردیبهشت سال 74 با مرجان صفابخش ازدواج کرد، در آن زمان او 23 ساله بودم و همسرش 17 ساله بود، این زوج صاحب دو فرزند بنام کارمانیا و آرشام است

مطالب مرتبط:

مصاحبه با آرش میراحمدی

مصاحبه با آرش میراحمدی
مصاحبه با آرش میراحمدی

 

آرش:گاهی وقتی کنار دوستان سوپراستاری که مردم می شناسند و دوست شان دارند، بازی می کنم می بینم به دیگران حرف هایی می زنند که بسیار اثربخش است. با یک تعریف کوچک از مثلا بازی وی، چهره او یا حتی لباسش چنان انرژی خوبی به او می بخشند که طرف برای چند روز شارژ می ماند. به نظرم بخشی از خجالت کشیدن ریشه در غرور یا ترس دارد. من سال ها از عبارتی چون دوستت دارم استفاده نکرده بودم و الان مدتی است که آن را به زبان می آورم. اینها واژه های زیبایی هستند که باید به کار برد. ما گاهی به خاطر خجالت حتی روی پدر و مادر یا دست آنها را نمی بوسیم.

مرجان:مگر می شود عاشق زندگی باشی اما نخواهی احساسات را در آن ببینی. احساسات آدم ها نیز بخش مهم روابط آنهاست؛ چه در زندگی و چه در کار، محبت و بروز علاقه و احترام حتی به اندازه یک سلام و خسته نباشید ارتباط ها را بهتر می کند.

آرش:شاید بهتر باشد در این مسائل تمرین کنیم و یاد بگیریم چطور به آرامش برسیم. من خودم چند وقتی است به اشکال مختلف این را تمرین می کنم. تمرین مهم است و کمک کننده. یادم هست زمانی که دانشجوی تئاتر بودم چون از جنوب آمده بودم لهجه داشتم و استادمان می گفت تمرین کن لهجه ات از بین برود. من هم در خیابان با مردم صحبت می کردم تا لهجه ام مشخص نشود. همین حالا هم با چیزهایی مانند بغل کردن بچه ها یا تبریک گفتن به آنها سعی می کنم عشق را نشان دهم. خیلی وقت ها چیزهایی در وجودتان هست که تا نگویید طرف مقابل شما آن را نمی فهمد و این نگفتن ها می تواند زمانی حتی به ضررتان تمام شود.

حل کردن اختلاف های خانوادگی

مرجان:اختلافات من و آرش خیلی راحت و حتی خود به خود حل می شود. ما هم مثل باقی مردم اختلافات زیادی داریم؛ مثلا آرش کمی نامنظم است و این مرا آزار می دهد و حتی گاهی با این رفتار حرص مرا درمی آورد. اما اینها آنقدر اصطکاک ایجاد نمی کند که دعوای شدیدی داشته باشیم چون واقعا ارزشی ندارد.

آرش:جوان تر که بودیم سر مسائل کوچک و جزئی قهر و آشتی های زیادی داشتیم اما در این برهه زندگی نگاه مان عوض شده است. سال ها پیش جمله ای خوانده بودم که اگر می خواهی از بودن کنار کسی که عاشقش هستی، لذت ببری هرگز به پایش زنجیر نزن. الان در این سن و سال و گذشت سال ها زندگی مشترک به خوبی معنایش را درک می کنم. ما هیچ کدام سعی نکرده ایم آزادی مان را بگیریم یا زنجیر پای هم باشیم.

مرجان:شخصا زندگی را زیاد سخت نمی گیرم و آرامش را خیلی دوست دارم. چیزی به آن شکل ناراحتم نمی کند. از طرفی همیشه مسائل را اول پیش خودم حل می کنم؛ مثلا اگر مادرم چیزی می گوید به او حق می دهم چون مادر است و آن را به آرش منتقل نمی کنم. به نظرم انعکاس حرف ها روی ما اثر زیادی دارد برای همین همیشه منطقی مسائل را نزد خودم واکاوی می کنم و با سیاست خودم آن را مدیریت می کنم. باور کنید زندگی آنقدرها جدی نیست و تا چشم به هم می گذاریم تمام می شود. بعد به خودمان می آییم و می بینیم از لحظه ها درست استفاده نکرده ایم. زندگی زیباتر از این حرف هاست.

همسر دلخواه من

آرش:اساسی ترین ویژگی درباره همسرم این است که رفتار نرم و شخصیت اجتماعی ساده ای دارد و جدا از دلنشینی چهره اش که مرا جذب کرد، این سادگی رفتارش بود.

مرجان:مطمئن هستم اگر آرش خیلی خشک و رسمی بود نمی توانستم او را تحمل کنم؛ البته گاهی جدی می شود که به او حق می دهم اما واقعا مرد فوق العاده ای است.

صمیمیت ما و فرزندان مان

مرجان:بچه ها با هر دوی ما ارتباط خوبی دارند اما دخترمان با آرش جورتر است. کلا مسائل احساسی اش با پدرش است اما در مشورت و تصمیم گیری سراغ من می آید. اجازه ها را من صادر می کنم و به نوعی رئیس خانه هستم.

آرش:رابطه بچه ها با یکدیگر خیلی خوب است. یک اختلاف ۷-۶ ساله دارند و کارمانیا هوای آرشام را دارد اما به هر حال درگیری هایی هم با یکدیگر دارند. من که کیف می کنم می بینم به هم می پرند چون معتقدم این جزء خاطرات خوب کودکی شان خواهد شد؛ البته مادرشان آنها را مدام از هم جدا می کند اما من دوست دارم این تنش ها را ببینم و به نظرم دعوای خواهر و برادری در کودکی کاملا طبیعی است. شاید هم دیدگاه بدی باشد.

مرجان:گاهی دلم برای بچه های مان می سوزد و می گویم به خاطر کار ما اذیت می شوند اما حس می کنم از سویی تنوع شغلی ما را دوست دارند.

آرش:همسرم بچه کرمان است و کارمانیا نام قدیم کرمان است. به همین خاطر اسم دخترمان را کارمانیا گذاشتیم. او دختری است که خیلی مستقل بار آمده و خب دخترها به نظر آستانه روحی و روانی بسیار قوی تر هستند. شاید ظالمانه به نظر برسد اما وقتی ۴-۳ ساله بود او را می فرستادیم سوپری زیر ساختمان که خرید کند اما دوست داشتیم او تجربه کند و بزرگ شود. فکر می کنم نسبت به کار من و مادرش نگاه افتخارآمیزی دارد. حتی شاید بدش نیاید بازیگر شود چون در مدرسه گروه تئاتر دارند اما مادرش معتقد است باید بزرگ تر شود و با دید بازتری تصمیم بگیرد.

مرجان:معمولا به قول همسرم مردها تا ۹۰سالگی پسر می مانند. آرشام هم به این قاعده کمی متکی تر است؛ البته هنوز واقعا کودک است و مهرماه امسال به مدرسه می رود.

آرامش یک جمع صمیمی

مرجان:به نظرم همسر و فرزندانم مرا نسبت به زندگی وابسته تر کرده اند. گاهی می گویم خدا را شکر که خانواده ای هست که با آنها هستم؛ حتی اگر مثلا خانه ای آنچنانی داشتم و طراحی بزرگ در هالیوود بودم این لذت را که به خاطر حضور خانواده ام دارم، نمی بردم. تنهایی مرا غمگین می کند چون اساسا روحیه ای جمع گرا دارم و هنوز آن شیطنت های کودکی در من هست.

آرش:خانواده مفهوم بزرگی دارد. به نظرم پدر بودن شبیه مزرعه ای است که وقتی علف های هرزش را می گیری، آرام تر است. پدر بودن هم افکار هرز و هرزیات روحی مرا می گیرد و آدم را آرام می کند. شاید در ظاهر این است که مجبوری کار کنی پول دربیاوی و هزینه های مختلف بچه ها را بدهی اما در اصل وارد چرخه اصلی زندگی شده ای. شاید تا قبل از بچه دار شدن حتی شعاری مانند رعایت مصرف درست آب هم یک چیز مسخره باشد اما حتی این چیزها هم بعد از بچه دار شدن برایت مهم می شود و نگاهت در مدار درستی از زندگی قرار می گیرد.

فرصت های دونفره

آرش:زمان دونفره من و همسرم سر جایش است. شاید به نوعی از سیاست زنانه باشد اما ما همیشه فرصت هایی را برای با هم بودن داریم. گاهی گوشه آشپزخانه چای می خوریم و صحبت می کنیم یا در محوطه شهرکی که زندگی می کنیم مدت ها قدم زده و حرف می زنیم. دونفره پیاده روی و ورزش می کنیم و از با هم فاقد لذت می بریم.

مرجان:قبلا اصلا مناسبت ها را جدی نمی گرفتیم چون آرش فراموشکار است و من ناراحت می شدم. من هم با این موضوع کنار آمدم اما چند وقتی است دخترم اصرار می کند که حتما به مناسبت ها اهمیت دهیم مثلا پارسال برای اولین بار سالگرد ازدواج مان را جشن گرفتیم. جالب آنکه همه ما تیرماهی هستیم. آرش ۴ تیر، من ۸ تیر، دخترم ۱۸ تیر و پسرم ۳۱ تیر، امپراتوری تیرماهی ها را داریم.

همکاری در کارهای خانه

آرش:خدا را شکر این از خصوصیات ذاتی من است که اساسی اهل مشارکت در فعالیت های خانه هستم. گاهی که همسرم سر کار است، بچه داری می کنم و حتی غذا می پزم. شاید حتی به قیافه ام نخورد و بگویند مثل راننده تریلی هاست. اتفاقا بچه که بودم دوست داشتم راننده تریلی بشوم اما نشد.

مرجان:بحث مالی خانه هم با من است چون آرش در پول خرج کردن برای خانه و بچه ها بسیار دلی جلو می رود؛ مثلا یک بار برای کار در سفر بودم و کارتم پیش آنها بود، دیدم پشت سر هم برایم پیام می آید که از کارتم برداشت می شود. بعد دیدم هرچه برای دخترم خواسته، خریده است. به نظرم حال خوب به کنار، باید منطقی تر به شرایط نگاه کرد چون زندگی هزینه دارد و باید محاسبه گر بود.

,مصاحبه با آرش میراحمدی , آرش میراحمدی, زندگینامه آرش میراحمدی
عروس و داماد فاقد عروسی

آرش:بعضی چیزها برای من ارزش و لذت بالایی دارد. جدا از سادگی همسرم، خانواده ای که داشت برایم مهم بود. او خانواده بسیار خوب و محترمی دارد. شاید جالب باشد بگویم حتی سادگی و چادری بودن مادرش هم مرا جذب کرد.

مرجان:ما مراسم ازدواج به آن شکل نداشتیم و یک عقد ساده انجام دادیم. شاید خیلی دخترها تصویری از مراسم عروسی و لباس و… در ذهن دارا باشند اما من این شکل مراسم را دوست نداشتم؛ یعنی خوشم نمی آمد لباس عروس بپوشم، یک جشنی باشد و من گوشه ای مانند یک عروسک بنشینم و نگاه کنم. خانواده ام هر کار کردند زیر بار نرفتم و بالاخره با یک عقد ساده همه چیز تمام شد.

نمایش یا پنهان کردن عشق

آرش:شخصا در مساله عشق آدم بی سوادی هستم. آن معنای خاص اساطیری را که از عشق می گویند را متوجه نمی شوم. اینکه تلنگری در وجودم به شکل چراغی باشد که مسیرم را پیدا کنم حس کرده ام اما آن شعله ور بودن عشق را نفهمیده ام. تنها حس فراگیری که نسبت به همه چیز دارم یک جور بی تابی است. برای من عشق مفهوم دیگری دارد؛ مثل اینکه روی صحنه نمایش طوری بازی کنم که بازی پارتنرم دیده شود اما همسرم ۱۸۰ درجه مقابل من است.

مرجان:من برعکس آرش ریتم عاشقانه ای دارم؛ یعنی اگر احساسم را درباره موضوعی بروز ندهم نمی توانم زندگی کنم و حتما باید احساساتم را عنوان کنم. آرش خجالتی است و رویش نمی شود.

 آنچه دیگران میخوانند:

نویسنده: علیرضا یوسفی 




+ 10
مخالفم - 1
نظرات : 0
منتشر نشده : 0

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید

تمام حقوق مادی و معنوی این پایگاه محفوظ و متعلق به سایت تیتربرتر می باشد .
هرگونه کپی و نقل قول از مطالب سايت با ذكر منبع بلامانع است.

طراحی سایت خبری