به گزارش تیتربرتر؛ کانال تلگرامی صنفی معلمان در ایران در گزارشی از خودکشی غلامعباس یحیی پور، دبیر ریاضی در شهرستان گراش فارس به دلیل تنگنای مالی خبر داده است. این معلم خود را حلق آویز کرده و در اثر مرگ مغزی جان باخته است.
علت خودکشی غلامعباس یحیی پور معلم شیرازی
بنابر این گزارش، او از بانک درخواست ۵۰ میلیون تومان وام کرده بوده اما توان مالی تامین پنجمیلیون تومان سپرده برای پرداخت پیش شرط وام را نداشته است.
این معلم در نامهای با درخواست قرضکردن یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان از یکی از دوستانش نوشته: «اگر در توانت هست بزرگی کن و یکومیلیون و ۲۰۰ فقط برای ۴۸ساعت کمکم کن تا وام ریختن، تقدیم میکنم. اگر میتونی کمکم کن و دستم بگیر تا با خیال راحت مثل آدم اول مهر بتونم برم کلاس و یه نفس راحتی بکشم.» “
یک منبع در آموزش و پرورش استان فارس ضمن تایید خودکشی این معلم گفت: دلیل خودکشی این فرد برای ما مسجل نبوده و اعلام آن در صلاحیت مقامات درگیر و رسیدگی کننده پرونده درگذشت آن مرحوم است.
بدهی مالی و رفتار ناشی از افسردگی منجر به مرگ مغزی یک معلم در شهر گراش شد.
ذبیح اله رضایی مدیر آموزش و پرورش شهرستان گراش واکتش نشان داد و گفت: یکی از معلمان ریاضی این شهرستان که معاون یکی از مدارس هم بود در شانزدهم شهریور ماه، در محل کارش خودکشی کرد و دچار مرگ مغزی شد.
وی افزود: این معلم ۳۲ ساله مدتها بود که در دام سایتهای شرط بندی گرفتار شده بود و فشارهای ناشی از بدهکاری به افراد مختلف او را در وضعیت نامطلوب روحی و روانی قرار داده بود.
رضایی گفت: وی از معلمان آرام و با اخلاق این اداره بود که متاسفانه نا آگاهانه گرفتار سایتهای مخرب شرط بندی شد و با این که چندین بار با او صحبت شده بود و وی هم از این کار دست برداشته بود، اما باز هم به علت اعتیاد آور بودن این سایتها ، به فعالیتش ادامه داد.
رییس آموزش و پرورش شهرستان گراش افزود: وی مبالغی زیر دو میلیون تومان از دوستان و همکاران خود قرض گرفته بود تا وارد سایتهای شرط بندی شود و وام ۵۰ میلیونی اداره آموزش و پرورش را برای ادای قرضهای خود درخواست کرده بود.
رضایی گفت: برای تسهیل در پرداخت این وام، با بانک مربوطه توافق شده بود که مبلغ پیش پرداخت از محل وام برداشت شود و احتمالا متوفی در پیامی که در فضای مجازی منتشر شده است درخصوص قرض پول از همکارش آن مبلغ را برای وام نمیخواسته، زیرا نیازی به مبلغ پیش پرداخت نبود.
قاسم فرسوده معاون سیاسی فرماندار شهرستان گراش هم با تایید اظهارات رییس آموزش و پرورش شهرستان گراش گفت: از روز سه شنبه هفته پیش که این حادثه رخ داد پیگیر این حادثه بوده است.
وی افزود: از آنجا که این معلم دچار مرگ مغزی شده بود و چند روز در بیمارستان بستری بود در ابتدا مقدمات اهدا عضو این معلم که خواسته خود و خانواده اش بود فراهم و اعضا بدن وی به هفت بیمار اهدا شد.
فرسوده گفت: سپس به صورت میدانی علت این حادثه بررسی شد که پای سایتهای شرط بندی به میان آمد.
معاون سیاسی فرماندار شهرستان گراش با انتقاد از رسانههای معاند که خودکشی این معلم را وضعیت معیشتی عنوان کرده بودند از مردم خواست مراقب اخبار نادرستی که این رسانهها بدون تحقیق و تنها با استناد به یک خبر و یا پیام ناقص منتشر میکنند باشند.
مطالب مرتبط:
اهدای عضو معلم پس از خودکشی
خانوادهای که همه کارت اهدای عضو دارند
پدر غلامعباس میگوید: «او کارت اهدای عضو داشت و این را به عنوان عمل به وصیتاش میدانستیم. وقتی امکان اهدای عضو مطرح شد تردید زیادی نداشتیم. خواسته خودش بود و همه اعضای خانواده هم موافق بودند.»
همه پنج نفر اعضای خانواده کارت اهدای عضو دارند و بعد هم همهشان پایین برگهای را امضا کردند که اجازه میداد اعضای بدن او به بیماران نیازمند اهدا شود.
اینطوری بود که بعد از قطعی شدن مرگ مغزی، یک روز بعد از خودکشی، با هماهنگی بیمارستان پیوند، غلامعباس به شیراز منتقل شد. دو کلیه، کبد، پانکراس، روده و دو قرینه اهدا شد و حالا اعضای بدن غلامعباس در بدن هفت نفر دیگر هستند. قلب او به خاطر عمل احیا قلبی بعد از حادثه، برای پیوند مناسب نبود. مسعود میگوید: «حیف تن آدم نیست که سالم برود زیر خاک؟»
فاطمه فرزند آخر خانواده و تنها خواهر غلامعباس میگوید: «خوشحالم، و امیدوارم این کار باعث آرامشاش باشد. خیلی دوست داشتم که امکان داشت قلباش هم اهدا شود. آن طوری بیشتر احساس میکردم که زنده است.»
حمید برادر دیگر غلامعباس که پزشک است روز اهدای عضو در بیمارستان پیوند حضور داشت. میپرسم سخت نبود تصور تکهتکه شدن برادر آدم؟ میگوید: «تصمیم و خواسته خودش بود. برای ما هم حس خوبی داشت، این که بدانی آدمهایی دوباره به زندگی برمیگردند. در اطراف ما هم کسانی هستند که منتظر پیوند هستند. نباید امید آنها را ناامید کرد.»
مسعود میگوید: «پدر دوستم ماهها در انتظار کبد بود. ولی هیچ وقت نوبت اهدا به او نرسید و فوت کرد، نمی خواستیم این اتفاق برای دیگران هم تکرار شود.»
دلخوشی ما همین اهدای عضو بود
در مورد روند پیوند میپرسم به امید این که خانوادههای دیگری هم در لحظههای سخت بعد از مرگ مغزی، گزینه اهدای عضو را انتخاب کنند.
دکتر حمید میگوید: «به جز داشتن کارت اهدای عضو، مساله را چند بار به زبان هم آورده بود که مادرم مثل همه مادرها شماتتاش میکرد. البته خود مادر هم کارت اهدای عضو دارد.»
حمید میگوید: «در همان روز حادثه من بندر شیفت بودم. مسعود بالای سر برادرم رسیده بود و تلفنی برای احیای قلبی مشاوره میدادم. نیم ساعت بعد خبر داد که مرگ مغزی رخ داده است. راستاش همان لحظات اول هم من امید زیادی به زنده ماندنش نداشتم و دعا کردم امکان اهدای عضو وجود داشته باشد. دلخوشی من همین بود و خدا کمک کرد که این توشهای برای آخرتاش باشد.»
حمید برای روز پیوند به شیراز رفت: «بیمارستان پیوند به استقبالمان آمدند و یک نفر مختص ارتباط با خانواده اهداکننده بود. عمل از ۷ صبح تا ۱۲ ظهر طول کشید و نمیدانیم که اعضا را به چه کسانی اهدا کردند چون در روز عمل چند نفر که در نوبت هستند را دعوت میکنند که اگر یک نفر به هر دلیل نتوانست عضو پیوندی را دریافت کند یا عمل ممکن نبود، به نفرات بعدی داده شود. البته قرار است روز شنبه لیست گیرندگان را ارسال کنند. بیشتر برای این که به خانوادهها اطمینان داده شود که عضو اهدا شده به فرد مورد نظر رسیده است.»
اهدای عضو شرایط خاصی دارد و افراد زیادی در نوبت هستند و خانواده اهداکننده حق اهدای انتخابی یا دریافت وجه را ندارد. به خاطر همین شمارهی گیرندگان به خانواده داده میشود که آنها مطمئن شوند اعضای اهدا شده به افراد نیازمند رسیده است
یک معلم منتقد
غلامعباس یک معلم ریاضی بود. از آن معلمهای منتقد که بارها اعتراضاش را به روزگار سخت و از بین رفتن جایگاه معلمها مطرح کرده بود. درباره این که او چطور معلمی و معاونی بود ایدهای نداشتم. به سراغ رضا دیباچی مدیر مدرسهاش میروم.
دیباچی میگوید: «غلامعباس چند ویژگی و صفات بارز خاص خودش را داشت. علارغم اینکه تحت فشار بود از لحاظ مالی و ناراحتی اعصاب داشت، ولی واقعا یک سری صفات منحصر به فرد داشت. یکی اینکه خیلی باهوش بود. وقتی مطلب یا نامه یا سیستم جدیدی میآمد، در عرض چند دقیقه و کمتر از نیم ساعت کشف میکرد و حتی برای مسئول آن در اداره توضیح می داد و بسیار باهوش بود.»
دیباچی میگوید: «دومین ویژگی خاصی که از نظر اخلاقی داشت اهل غیبت نبود و اگر کسی غیبت میکرد با صراحت و رودررو میگفت غیبت نکنید. شما از کجا میفهمید که این طور است و با این لحن صحبت میکرد و هیچ وقت از کسی بدگویی نمیکرد و به کسی تهمت نمیزد. سومین ویژگی که کمتر کسی در بین همکاران یا قشر و اصناف دیگر داشت این بود که بیمزد و بیمنت کار میکرد. مثلا اگر همکاری از نظر حسابداری مشکلی داشت مراجعه میکرد به غلامعباس و پشت تلفن برایش توضیح میداد. من مطمئنم حداقل هفت هشت مدرسهی دخترانه و پسرانه سیستم و کارهای حسابداریاش را غلامعباس انجام میداد. خیلی راهگشا و کارگشا بود و بیمزد و منت انجام میداد. از زیر کار در نمیرفت و اگر کاری به او میسپردم خیالم راحت بود که درست انجام میشود.»
دیباچی میگوید: «یک وجه کاریزمایی داشت. با اینکه گاهی بداخلاقی میکرد به خاطر مشکلاتی که داشت، ولی همه او را دوست داشتند. الان خیلی از همکاران بسیار ناراحت هستند و خیلیها که امروز رفتیم مدرسه بغض کرده بودیم و خاطرههایش را مرور میکردیم. متاسفانه این اتفاق تلخ افتاد و همهی ما مقصریم، هم منی که همکارش بودم و شاید بیشتر میشد کمکش کرد هم از نظر روحی هم شاید مالی.»
آنچه دیگران میخوانند:
علی ای حال خدا بیامرزد ./1