پایگاه خبری تحلیلی تیتربرتر

تقویم تاریخ

امروز: شنبه, ۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۳ برابر با ۱۸ شوّال ۱۴۴۵ قمری و ۲۷ آوریل ۲۰۲۴ میلادی
پنج شنبه, ۰۴ دی ۱۳۹۹ ۱۷:۰۴
۸
۰
نسخه چاپی

آشنایی با فیلم مغز استخوان+اسامی بازیگران

آشنایی با فیلم مغز استخوان+اسامی بازیگران
در ادامه به معرفی فیلم مغز استخوان می پردازیم.

به گزارش تیتربرتر؛ مغز استخوان فیلمی به کارگردانی حمیدرضا قربانی و به نویسندگی علی زرنگار و تهیه‌کنندگی حسین پورمحمدی محصول سال ۱۳۹۸ است.

خلاصه داستان فیلم مغز استخوان

خلاصه داستان فیلم مغز استخوان
خلاصه داستان فیلم مغز استخوان

 

بهار با بازی پریناز ایزدیار پسرش (پیام بُداغی) دچار سرطان شده و دکترها همه راهها رو رفتن و هیچ راهی برای درمان این بچه غیر از استفاده از بانک خون بند ناف باقی نمونده و این در حالیه که بهار از همسرش جدا شده و با همسر فعلیش حسین بُداغی با بازی بابک حمیدیان زندگی میکنه از طرفی پدر پیام با بازی جوادعزتی به جرم قتل و تجاوز تا یکماه دیگه اعدام میشه بهار نهایتا برای بدنیا آوردن بچه جدید مجبور میشه علیرغم میل قلبی خودش و همسرش از همسرش جدابشه تا بتونه با پدر پیام ازدواج کنه و...

اسامی بازیگران مغز استخوان

اسامی بازیگران مغز استخوان
اسامی بازیگران مغز استخوان

 

  • بازیگر           نقش
  • پریناز ایزدیار    بهار
  • بابک حمیدیان    حسین
  • جواد عزتی    مجید
  • نوید پورفرج    امیر
  • بهروز شعیبی    وکیل
  • علیرضا میرسالاری    پیام

افتخارات و جوایز فیلم مغز استخوان

اسامی بازیگران مغز استخوان
اسامی بازیگران مغز استخوان

 

سی و هشتمین دوره جشنواره فیلم فجر

  • بخش               نامزد                                  نتیجه
  • بهترین بازیگر نقش مکمل مرد    نوید پورفرج    نامزدشده
  • بهترین فیلمنامه    علی زرنگار                         نامزدشده

نقد فیلم مغز استخوان

نقد فیلم مغز استخوان
نقد فیلم مغز استخوان

 

کیان طبری در نقد فیلم نوشت: کاراکتر عزتی در این فیلم، قرار است یک فرد بیمار روحی و به ته خط رسیده باشد، لیکن معلوم نیست که «مجید» چه مدل بیمار روانی است که عقل و منطق و درایت او به سان یک استاد دانشگاه است؟ خطابه‌خوانی او در سکانس نهایی در درون اتاق ملاقات زندان، خطابه‌خوانی یک انسان معقول و صاحب فکر است که از قضاء شرافت و دیانت به شدت سرش می شود(دست‌کم بیش از بهار و حسین و حتی وکیل ظاهرا متشرع فیلم). در طول فیلم هم اماره‌ای به مخاطب داده نمی شود که وضعیت او را به عنوان یک مجنون تیمارستانی که به آخر خط رسیده، ملموس و عینی کند.

مطالب مرتبط:

این که در زندان به وکیل خود اصرار می کند که برای او «قرص» بیاورد، نشان‌دهنده هیچ چیز خاصی نیست، چرا که در زندان، مصرف قرص‌های اعصاب، به ویژه برای محکومین اعدام و حبس‌های سنگین، یک امر عادی برای خوابیدن و فراموش‌کردن است. به علاوه، اگر فرض فیلم را بپذیریم که او یک روانی محتاج بستری است، چگونه چنین فردی با این وضعیت پریشان روحی و ذهنی، توانسته خود را در مراحل مختلف بازپرسی، بازسازی صحنه و دادگاه به عنوان قاتل جا بزند و شکی ایجاد نکند؟

نقد فیلم مغز استخوان
نقد فیلم مغز استخوان

 

فیلم به لحاظ شخصیت‌پردازی بسیار ضعیف و ابتدایی عمل می کند. شخصیت‌ها بی‌عقبه و بی‌سابقه هستند و از این رو، کنش‌های آنان برای مخاطب توجیه نمی شود. «حسین»(بابک حمیدیان)، که به طرز عیانی موقعیت مالی و اجتماعی خوبی دارد، چگونه با «بهار»(که زن مطلقه‌ای از طبقه‌ای دیگر است و یک ازدواج ناموفق با فردی روانی و خلافکار داشته) پیوند می خورد که یک فرزند پسر هم از ازدواج قبلی دارد.

چگونه حسین خود فرزندی از بهار ندارد و چرا رابطه‌ی عمیقی با پسر بهار از ازدواج قبلی پیدا کرده است؟ اصلا این دو چند وقت است که ازدواج کرده‌اند؟ هیج اطلاعات پایه‌ای در این زمینه‌ها به مخاطب داده نمی شود و از این رو، شخصیت‌ها و کنش‌های آنان پا در هوا مانده‌اند. اصولا تماشاگر، عشقی میان حسین و بهار نمی بیند که بتواند عشق حسین به پسر بهار از ازدواج قبلی را باور کند. زندگی این زوج بسیار سرد و بی‌روح تصویر می شود و برای همین وقتی تقریبا بلافاصله بهار پیشنهاد دکتر را(که انجام ان به لحاظ اخلاقی و شرعی و قانونی بسیار سخت است) می پذیرد و تقریبا احساس و شخصیت حسین را به هیچ می انگارد، چندان جای تعجبی برای تماشاگر نیست، چون اصولا علقه و کشش ملموسی میان این زوج ندیده است.

کاراکتر برادر مجید(نوید پورفرج) بسیار باسمه‌ای و کاریکاتوری است و نوع «داداش‌بازی» او، بیشتر از فیلمفارسی‌هایی با شرکت منوچهر وثوق یا سعید راد می آید. این که او در مکالمه با وکیل برادرش(بهروز شعیبی) مدعی می شود که مجید او را بزرگ کرده و برایش پدری کرده، از آن حرف‌هاست. مجید اگر اهل پدری کردن بود، فرزند خود «پیام» را بزرگ می کرد. نوع کنش‌های نوید پورفرج(قاطی بازی و گروکان‌گیری و ...) و شهر بی‌کلانتری که حمیدرضا قربانی در «مغز استخوان» تصویر می کند، بیشتر شبیه فیلم‌های آمریکای لاتین و جوامع تحت سیطره‌ی گانگستریزم، با دولت‌های ضعیف و بی اتوریته است تا ایران.

ظاهرا سازندگان «مغز استخوان» حتی مبتدیات و اصول پایه‌ای شخصیت ایرانی‌جماعت را هم نمی شناسد. وقتی مشکلی عاطفی و خانوادگی در این سطح برای عموم ایرانی‌ها رخ می دهد، طبیعتا اولین مامن و پناه و محل مشاوره‌، «خانواده» است. بهار با بزرگ‌ترین معضل تمام زندگی‌اش رو به رو شده و باید بزرگ‌ترین تصمیم زندگی خود را بگیرد، اما هیچ خبری از خانواده او نیست. کما این که حسین هم فردی بی کس و کار و بی عقبه جلوه می کند. این بی‌عقبه و بی‌ریشه بودن کاراکترها(به سبک سینمای فرانسه) سرطانی است که به پیکر سینمای ایران افتاده است و فیلم‌های امسال پر بود از انسان‌های تک‌افتاده، بی پشت و پناه، بدون پیوند که نه تکیه‌گاه معنوی و عتقادی درونی دارند و نه تکیه‌گاه احساسی-عاطفی بیرونی.

نقد فیلم مغز استخوان
نقد فیلم مغز استخوان

 

از سوی دیگر، گویی مولفان اثر نشسته‌اند و همه احتمالات کوچک را در هم ضرب کرده‌اند تا موقعیتی را که احتمال بروز آن در جمعیت 85 میلیونی ایران بسیار بسیار کم است،  مبنا و محور فیلم خود قرار دهند و دو ساعت تمام به اعصاب تماشاگر پنجه بکشند. بهار از ازدواج قبلی خود پسری 9 10 ساله دارد که به سرطان خون(لوکمی) دچار شده است. یکی از روش‌های محتمل برای درمان پسرک، این است که از بند ناف برادر یا خواهر تنی او، سلول‌های بنیادین گرفته و به پسرک(پیام) پیوند شود.

برای این روش، هیچ راهی نیست جز این که بهار به شوهر سابقش رجوع کند و از نزدیکی با او دوباره بچه‌دار شود. اما شوهر قبلی بهار، یعنی «مجید»، یک فرد با سابقه بیماری روانی است که قتلی را به گردن گرفته و در زندان به سر می برد. شوهر فعلی بهار، حسین، در نهایت قبول می کند که بهار از او جدا شود و به همسر سابقش رجوع کند، اما شوهر سابق در زندان و زیر حکم زندان است. روند طلاق از حسین و تمام شدن «عدّه» برای بهار، چند ماهی طول می کشد، اما مجید نهایتا یک ماه دیگر اعدام می شود و اگر بچه‌ای در این میان شکل بگیرد، به لحاظ شرعی «حرامزاده» است و....

این خط داستانی پیچ در پیچ و این ضرب احتمالات کوچک در یک دیگر، یک موقعیت بسیار خاص را شکل می دهد که در راستای هژمونی «فلاکت» در فیلم‌های امسال جشنواره، دو ساعت تلخی و اعصاب خراب به تماشاگر تزریق کند. علی زرنگار(نویسنده) و «حمیدرضا قربانی»(کارگردان)، که هر دو شدیدا متاثر از مکتب فیلمسازی اصغر فرهادی هستند، گوی بالاتفاق تصمیم گرفتند هر نوع روزن امیدی را به روی شخصیت اصلی(بهار) ببندند تا در نهایت او در گوشه‌ی رینگ، مجبور به انتخاب بین عاطفه مادری و شرع شود. به لحاظ قضایی، با یک اقدام نه چندان شاق،  می شد هم معضل شرعی-اخلاقی بهار و مجید را حل کرد و هم راه نجات پیام از سرطان را هموارتر ساخت.

یعنی کافی بود که بهار نزد قاضی اجرای احکام یا دادستان می رفت و مساله زمان عدّه  و ضرورت و فوریت مساله درمان فرزند را برای او شرح می داد و با دستور قاضی، اجرای حکم مجید مثلا سه ماه عقب می افتاد. منتهی، وقتی غرض مولفان، قرار دادن شخصیت‌های اثر در یک منگنه‌ی همه جانبه و ساخت اثری عمیقا تلخ و سیاه باشد، ترجیح می دهند که این نوع راه‌حل‌های ساده را لحاظ نکنند چون نقشه‌ی ذهنی آنان را به هم می ریزد.

گردآورنده: علی اکبر رضایی

آنچه دیگران می خوانند:



+ 8
مخالفم - 13
نظرات : 0
منتشر نشده : 0

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید

تمام حقوق مادی و معنوی این پایگاه محفوظ و متعلق به سایت تیتربرتر می باشد .
هرگونه کپی و نقل قول از مطالب سايت با ذكر منبع بلامانع است.

طراحی سایت خبری