به گزارش تیتربرتر؛ «دونده» فیلمِ دویدن است. فیلم کشف زبانِ دویدن. دویدن در جستوجوی زبانِ نو. سینمایی دیگر. قابی تازهتر. امیرو در تمام فیلم میدود. اما دویدن فقط کارِ امیرو قهرمانِ فیلم نیست. کارگردان و مولف هم پیوسته در تک به تک فریمهای فیلم در حال دویدن است. دویدن برای گریختن از دیروز. گریختن از سینمای پیشین. برای بیرون آمدن از «تنگنا»ی سینمای نازل.
«امیرو» میدود و الفبا یاد میگیرد. الفبا یعنی نقطهی آغاز آموختن. صاحبِ حرف و زبان شدن. امیر نادری هم کنارِ قهرمانِ فیلم است. الفبای سینمای جدیدش را کشف میکند. با هواپیما مسابقه میدهد. نگاهاش به سینمایی دیگر است. به سینمای مدرن. به بهترین سینماگران دنیا. نادری میدود برای رسیدن به هواپیما. برای رسیدن به زبان و الفبای مدرن.
دویدن یعنی گذر. یعنی عبورِ سریع. یعنی به هیچ گرفتن منظرههای تکراری و دیده شده. برای همین نزدیک به سه دهه پیش، آنها که نشسته بودند به انتظار دیدن یک «علی خوشدست» دیگر، پنبهی این دویدن را زدند. پنبهی گریختن از تنگنای خیابان برای رسیدن به جهان.
بیشتربخوانید: نقد نمایش بوقلمون
میلان کوندرا نویسندهی اهل جمهوری چک مینویسد: «مدرنیته از زمانی آغاز شد که دنکیشوت خانه و شهرش را در جستوجوی جهان ناشناخته ترک کرد و پس از گشت و گذراهای بسیار، دریافت که آنچه در شهر خود فرا گرفته بود با آنچه در جهان میگذشت، تفاوت داشت.»
دونده سرآغازِ سینمای دیگر نادری است. سینمای دویدن. سفر کردن. سینمای مدرن. سینمای بریدن از خانه و شهر برای کشفِ جهان ناشناخته. برای فهمیدن اینکه شهر و جهان چه فاصلهای دارند. حالا که زندگی هنری نادری را پی میگیریم، تصویر «امیرو»ی دونده برایمان زنده میشود. تصویر کسی که پیوسته میدود. نمیماند. نمیایستد. میرود. اهل نشستن و تماشای کشف شدهها نیست. به دنبال و در طلبِ کشف است. سینمای مدرن تماشاگر خودش را میخواهد. نقل نیست. حکایت نیست. به همین خاطر تماشاگر نشسته و مسخ شده نمیخواهد. تماشاگری میخواهد با ذهن جستوجوگر. ذهنی اهلِ کشف. اهلِ تجربه کردن.
«دونده» در یک گذرِ سی ساله در سینمای باقی مانده. نادری اما رفته. رفته برای کشف کردن زبانهای دیگر. آنها که ماندهاند در چه کارند؟ نشستهاند و حکایتِ دیروز را تکرار میکنند. چیزی که «امیرو» و «امیر نادری» و سینمای تازهاش از آن گریزان بودند. از آن گریختند. دویدند و گریختند و به همین خاطر ماندند!
منتقد : علیرضا احمدی