هنرمندان و افراد معروفی که خرید خود را لوکس ترین مغازه ها انجام می دهند و برای سفر بهترین نقاط دنیا را انتخاب می کنند و فرزند خود را در خارج از کشور به دنیا می آورند در یک کلام نمی توانند داعیه دفاع از شهروندان و جامعه و بیان مشکلات اجتماعی را داشته باشند.
در این راستا و بیان و واکاوی مشکلات جامعه و خانواده جا دارد نگاهی به سریالهای بندازیم که این روزها در شبکه خانگی عرضه می شود و گویا قرار است مشکلات جامعه را بیان کند اما در نگاه اول انسان با دیدن بخش های از این سریال ها وحشت می کند که آیا واقعا این سریالها و داستانهای آن بازتاب جامعه امروز ماست؟
هیچگاه با داشتن یک خط داستانی ظاهرا عاشقانه یا مقداری اشک و آه، به فیلم یا سریالی نباید گفت ملودرامِ عاشقانه. ابتدا باید درامی خلق شود و سپس عشقی توسط مخاطبان احساس شود، تا سپس نام این ژانرِ مظلوم را رویش بگذاریم.
سریال مانکن که این روزها در حال توزیع در شبکه خانگی است و خانواده را به تماشا دعوت می کند از جمله سریال هایی است که باید نگاهی جامعه شناسانه و البته دقیق به آن داشت چرا که این سریال واقعا بازتاب مشکلات امروز جامعه نیست؟
کارگردان این سریال حسین سهیلیزاده است که سریال های خانوادگی بسیاری را تاکنون کار کرده و مورد توجه خانواده ها قرار گرفته است.
ماجرای سریال
ماجرای سریال مانکن از این قرار است که پسری فقیر به نام کاوه (امیر حسین آرمان) بخاطر دستتنگی، اجارهنشینی و قرضهای پدرِ زندانیاش، دست به خودفروشی میزند؛ البته یک خودفروشی ظاهرا شرعی. خریدارِ او، زنی (مریلا زارعی) بسیار ثروتمند است که شوخی در کارش نیست. به نظر میآید که جنس خریده را هم به هیچ وجه پس نمیفرستد. در نگاه نخست و ابتدا آیا امروز به واسطه فقر و گرانی و بدبختی خودفروشی تجویز می شود؟
و البته در این سریال همتا (نازنین بیاتی) و کاوه عاشقان چند سالهاند. از کلیپویدئوی شبه هندی سریال برمیآید که خاطرهسازیهایی از نوع بستنی و تاببازی و موتور هم زیاد داشتهاند. اما کاوه بیخیال عشق میشود برای رهایی پدر از بند زندان.
بیشتر بخوانید:
باقی کاراکترها هم وضع مشابهی دارند. خانواده همتا از هم پاشیده است و اینطور که از حال و هوای غمگین و کثیف فیلم برمیآید، آینده روشنی نه برای او و نه برای مادرش وجود ندارد. شوهرِ مادرش نیز همان تیپ شدیدا کلیشهای از معتاد است؛ بددهن و چشمهیز.
کارخانه سریال سازی مشابه
سریالسازان تلویزیونی، به سمت شبکه خانگی یورش بردهاند و تعداد سریالها در حال بیشتر شدن است. هنوز چیزی نگذشته که اکثر این تولیدات مانند محصولات یک کارخانه به هم شبیه شدهاند. موضوعات همگی حول مسائلی از اجتماع میگذرد که یا اساسی و مهم نیستند و یا اگر هستند، زاویه نگاه فیلمسازان به موضوع غلط، سطحی و مبتذل است. گویا «رئالیسم» از سریالهای ما رخت بربسته و جایش را قطعههای کج و معوجی از پازل جامعه گرفته است. پرداختها به طور عجیبی تصنعی هستند.
نیاز به بیداری جامعه شناسان
شبیه کاراکترها را نیز در سریالهای دیگری دیدهایم و بازیها تکرار بازیهای قبل است. کمتر نگاه جدیدی در این سریالها میتوان سراغ گرفت. بنابراین میتوان به این نتیجه رسید که وجود شبکه پخش خانگی، به عنوان شبکهای که حداقل دست سریالسازان را در پرداختهای آزادتر باز گذاشته است، نتوانسته باعث شود که خلاقیت بیشتری را در پرداختها شاهد باشیم. همان موضوعات سریالهای تلویزیونی اینبار هم ساخته میشود و فرق اساسی گویا بیشتر در لباسها و پوشش زنان خودش را نشان داده است. سریال مانکن جذاب و گیرا نیست. تکرار مکررات است.
اما آنچه در این میان قابل توجه است و باید کارشناسان حوزه جامعه و خانواده در خصوص آن نظر دهند این است که چگونه برای رهایی از فقر خودفروشی پسر گفته می شود؟ و چقدر خانواده های آشفته و بی سرو سامان در جامعه ما وجود دارد؟ و چگونه است که با تمام مباحث معنوی و تاکید مدیران امور فرهنگی و خانواده در این خصوص اما در سریال های این روزها که برای خانواده ساخته می شود تنها پول است که مهم جلوه داده می شود و دنیایی پرزرق و برق.