فضای نمایشگاه «دوئت با پارتیتور رنگی» از دنیای واقعی دور است. نمایشگاهی از مجموعه آثار که با جهانی از رنگها و موجودات ناآشنا انگار در سرزمین دیگری خلق شدهاند.
شیما فریدنی ـ هنرمند نقاش ـ فضای این نمایشگاه را سورئال عنوان میکند و نکته بارز آن را موجودات ناشناختهای میداند که با نوعی بیگانگی همراه شدهاند. «در واقع در این آثار اشیا و موجودات بیگانهای در فضایی آشنا قرار گرفتهاند. در برخی از این آثار بیگانگی به شکل بارزی نشان داده شده و در برخی دیگری از آثار خود فضا بیگانه است».
او میگوید: در واقع اول ورود یک شی را میبینیم که برای ما ناآشنا است و به نوعی با فضایی که در آن قرار گرفته در جدال است و میخواهد بر سرزمینی که در آن قرار گرفته غلبه کند. حال این فضا میتواند طبیعتی باشد که روزمره با آن مواجه هستیم و در آن زندگی میکنیم. به مرور این جریان کمکم تاثیر میگذارد و متوجه میشویم که این اشیای بیگانه فضای آشنای ما را میگیرند و بیگانگی جدیدی را درست میکنند و در آخر با آبژهای مواجه میشویم که خودش کاملا آگاه است، ولی از یک فضای بیگانه و ناشناخته آمده است.
فریدنی این فضای بیگانه را با نخستین حضور انسان روی زمین مشابه میداند و میگوید: این غریبگی زمانها و مکانها، همانند حسی است که انسان برای اولین بار به این جهان پا میگذارد و میخواهد از این جهان عبور کند و با این بیگانگی در زمینههای مختلف مواجه میشود.
این هنرمند نقاش نمایشگاه «دوئت با پارتیتور رنگی» را مشاهدهای از وجوه باطنی اشیا عنوان میکند و یادآور میشود: شاید بتوان گفت که در این آثار وجه پنهانی که در اشیا میبینیم را نمایان کردم که باز همان حس بیگانگی است که دائما با آن مواجه هستیم.
او همچنین درباره فرآیند خلق این مجموعه آثار و اینکه چقدر ویژگیهای این آثار همزمان با خلق آنها شکل گرفته است، میگوید: من پیشترهایی داشتم که شاید بخش اولیه این آثار بود. هر کدام از کارهایم همانند درختی بودند که آرام آرام بالا میآمدند و رشد میکردند. درست همانند نهالی که به مرور رشد میکند. برای خلق آثار پیشطرحی در نظر داشتم و در عین حال از دل کارها چیزهایی را به دست آوردم و به اثر بعدی اضافه کردم.
فریدنی همچنین درباره میزان ارتباط مخاطب با فضای سورئال آثار این نمایشگاه، اظهار میکند: به هر حال هر هنرمندی وقتی اثرش را خلق میکند، پیشفرضهایی را برای خودش دارد و بخش زیادی از این پیشفرضها برای من آگاهانه بوده است. در واقع من آگاهانه این تصاویر را به وجود آوردم.
او ادامه میدهد: وقتی این آثار در برابر مخاطب قرار میگیرد، بسته به نگاهی که دارد، با این آثار ارتباط برقرار میکند. در این میان شاید افق برخی با من همسو و به خواسته اولیه من نزدیک باشد. گاهی هم مخاطبان از دل اثر تعابیری را بیان میکنند که من اصلا به آنها فکر نکرده بودم. نکته جالب هم این است که افق باز است و هر کسی میتواند تعابیر مختلفی داشته باشد. اما در مجموع میدیدم که ارتباط برقرار شده بود. به طور کلی فکر میکنم اثر هنری بعد از خلق از مولف جدا میشود و دیگر این مخاطب است که باید با آن ارتباط برقرار کند. به شخصه دوست دارم در این ارتباط چیزهایی را به مخاطب بدهم و او را به چالش چرایی وادار کنم تا داستانهایی را در ذهن خودش بسازد.
فریدنی در اسیتمنت نمایشگاه «دوئت با پارتیتور رنگی» درباره علت انتخاب این عنوان توضیح داده است:
«آثار من دوگانهوار شکل گرفتهاند. دئوت دوگانهای است بین پیشطرح و کار، بین موجودات و فضا، بین عینیت و ذهنیت، و پارتیتور صفحه ذهن من است؛ مجموعه رنگها و نقشها و پالت من. این مناظر برای من به مانند آوازند و این آواز روی دیگر سکوت است. سکوت و آوازی چونان دوئت و دوئلی با خویشت خویش، در جدال و هماهنگی با پارتیتور رنگی.
نکته بنیادی در این آثار برای من این است که چگونه میتوان طبیعت و اشیا در میان آن را از بینهایت زاویه مشاهده کرد. همواره فکر میکنم به چگونگی آشنایی و غریبگی زمانها و مکانها، در جهانی که در عین داشتن حدودی از روشنایی میتواند به بینهایت چیز تقسیم شود و با کنار هم نهادن چیزهای به ظاهر متفاوت در هر حالت طبیعی یک کل هارمونیک بهوجود آورد.
و این سوال که آیا این ذهن آدمی است که این وجه هماهنگی را به چیزها نسبت میدهد؟
من کوشیدم در مرز باریکی مابین انتزاع و عینیت حرکت کنم. پس نور را با رنگ درآمیختهام و عناصر ناهمگون را همچون عناصر یک زبان برای رسیدن به هارمونیهای تازهتر به کار بردهام و برای دستیابی به مفهومی از مکان سعی کردهام تا مکان هم خود یک ابژهی دانایی باشد.
من میخواهم نور، زمان و کژتابی به عنوان وجهی از طرح و رنگ، در مجموع ما را به جایی رهنمون کنند که مانند خود جهان باشد و در وهله بعد این آشنایی نقابی شود که در زیر آن تمام وجوه آشنا فروبریزد و ما را در احوال ناشناختهتری از ابتدای مواجهه با آثار رها سازند.»