نظام آموزشی ما به یک سازه منفک و جداشده از زندگی اجتماعی تبدیل شده است که هم برای دانش آموزان و هم برای مجریان خود تعالی و توسعه به بار نمیآورد.
-خانم به خدا ما صحبت نکردیم.
-بیرون!
– خانم شما حواستون نبود فکر کردید من دارم با پرهام حرف میزنم ولی به خدا… .
-گفتم بیرون!
این شکل از مکالمات کوتاه غیر دوستانه در زنگهای آخر کلاسهای پرتعداد دبستانهای دولتی و بعضا غیر دولتی امر چندان غریبی نیست. دبستانها ساعات زیادی از زمان کودکان را با هدف آموزش و پرورش در اختیار دارند. اما هر چه در تحقق این هدف به انتهای روز نزدیک تر میگردند کمتر توقعات تربیتی را برآورده میسازند. برنامههای متعدد و کلاسهای فوق برنامه مدرسههای ما را دوست داشتنیتر از قبل نساخته است.
چه عاملی همگام با عقربههای ساعت اینگونه به سمت جلو پیش میرود که در ساعات انتهایی برنامه آموزشی مدرسه را مبدل به زندانی تحمل ناپذیر برای دانش آموزان میسازد؟
حداقل سه پاسخ بر اساس این تشبیه قابل تصور است:
الف) تئوری زندانیان :
این دیدگاه برخی از دانش آموزان ، فارغ التحصیلان و بعضا والدین رمیده از درس ، کلاس و مدرسه است که به سازمانهای آموزشی مانند مدرسه، به چشم شرّی اجتناب ناپذیر مینگرند. ایشان در پاسخ به پرسش کلیشه ای کلاسهای انشا بی تردید گزینه "ثروت" را انتخاب میکنند و نگاهی صرفا ابزاری به محیطهای آموزشی دارند. ماهیت این دیدگاه متاثر از فردگرایی و محاسبه عقلانی سود و زیان، مدرسه را به سان یک اجبار معرفی میکند که برای دستیابی به خواستههای شخصی باید آن را چند صباحی تحمل کرد. البته در حالات افراطی نفرت از زندانبانان و سایر زندانیان هم میتواند زمینه ساز حواشی دوران تحصیل این گروه گردد.
ب) تئوری زندان بانان:
البته که هیچ معلمی خود را به چشم زندان بان نگاه نمیکند. منتها دیدگاه معلمانی را که خود را گرفتار اجرای قوانین و خواستههای بی منطق نظام آموزشی میبینند میتوان زمینه ساز شکل گیری این رویکرد در نظر گرفت. اگر از معلمی که در گفت و گوی آغاز متن اصرار به اخراج دانش آموز داشت بپرسیم که چرا چنین تصمیمی گرفتی؟ احتمالا خواهد گفت که برای ساکت کردن بچهها چاره ای جز تهدید و تنبیههایی از این دست نیست یا اگر سرفصلهای آموزشی به موقع تمام نشوند باید به والدین و معاون مدرسه پاسخگو باشم و… در واقع این رویکرد نافی معایب روش برخورد خود نیست اما اعمالی از این دست را گریز ناپذیر تلقی میکند.
ج) تئوری زندان:
اما در تحلیل روابط افراد یک سازمان، بیشترین عامل اثرگذار بی تردید ساختار درونی و نحوه تعریف نقش هر یک از اعضا در پیکره آن سازمان است. افراد به فراخور نقشی که به ایشان داده میشود از منابعی بهره مند میگردند و در قید محدودیتهایی گرفتار میآیند. عمده بروز کنشهای فردی در محدوده ساختار سازمان تولید و باز تولید میگردند. بر همین اساس پدیدههایی را که مکررا در سازمان نمود مییابند و فرصت فراگیر شدن پیدا میکنند دیگر نمیتوان فردی، شخصی یا موردی تلقی کرد. در واقع پدیدههای وابسته به ساختار، خود را به مرور زمان بر اعضا تحمیل میکنند و با تحقق میزانی از شیوع زمینه مشروعیت پیدا میکنند.
تبدیل مدرسه به محل نگهداری اجباری کودکان و تحمیل محتوای آموزشی به قیمت از دست رفتن رابطه انسانی، دوستانه و اخلاقی مربی و دانش آموز، از آن دست مسائلی است که ریشه آن را نه در رفتار یک دانش آموز یا یک معلم، که در ساختار مدرسه به عنوان یک سازمان اجتماعی باید جست و جو کرد.
به نظر میرسد نظام آموزشی ما به یک سازه منفک و جداشده از زندگی اجتماعی تبدیل شده است که هم برای دانش آموزان و هم برای مجریان خود تعالی و توسعه به بار نمیآورد. این مجموعه با به کارگیری الگوهای شبه نظامی اعم از صبحگاه و بلندگو، لباسهای یکدست، نظم و انضباط و بهره گیری از تنبیه و تشویق سعی در یکسان سازی دانش آموزان و تبدیل ایشان به انسانهایی بی تفاوت و حرفشنو دارد. دوازده سال فرصت کمی برای پرورش خلاقیت هنری، زبان آموزی و تفکر انتقادی نیست اما فارغ التحصیلان این سازمان با گذر از سد کنکور و رهایی از بند مدرسه حتی لحظه ای تمایل به گشودن و مرور کتابهای دوران تحصیل خویش را ندارند (مگر به قصد فعالیت اقتصادی و امرار معاش بواسطه صنعت کنکور)
سیدمحمد زرهانی- پژوهشگر در حوزههای انسانشناسی، جامعهشناسی
بیشتر بخوانید