یکی از مهمترین حوادث سال ۱۳۵۷ که در افزایش خشم عمومی و تسریع انقلاب ایران نقش موثر داشت، به آتش کشیدن سینما رکس آبادان بود؛ فاجعهای که شب ۲۸ مرداد ۱۳۵۷ و در فاصله چند ماه تا پیروزی کامل انقلاب به وقوع پیوست و در آن، ۳۷۷ تماشاچی فیلم گوزنها کشته شدند تا آخرین سانس اکران این سینما، آخرین سانس زندگی بخشی از سینمادوستان در آن دوران باشد که فیلمی متفاوت با لحنی اعتراض گونه را میدیدند.برای سینمای ایران و سینمادوستان، هیچ روزی تلختر از ۲۸ مرداد ۱۳۵۷ نیست و از این رویداد به عنوان یکی از بزرگترین جنایتهای تاریخی در عرصه فرهنگ یاد میکنند.
عمر سینما در آبادان برابر با عمر ایجاد پالایشگاه نفت
وقتی سینما رکس در آبادان با تماشاچیانش سوخت، خیلیها تصمیم گرفتند دیگر به سینما نروند. سال ۵۷ بود و مردم هنوز نمیدانستند شش ماه بعد قرار است همه چیز زیر و رو شود. قبل از انقلاب، آبادان را شهر سینماها میگفتند. قلب نفتی ایران، آن سالها بعد از تهران بیشترین تعداد سینماها را داشت. سینما رکس که سوخت، انقلاب شد و بقیهٔ سینماهای آبادان هم یواش یواش تعطیل شدند چرا که مردم مثل قبل به سینما نمیرفتند و نه شهر، تاب سینما داشت.
عمر سینما در آبادان برابری میکند با عمر بلند پالایشگاه نفت. انگلیسیها در سالهای اول ورودشان به آبادان یک دستگاه آپارات برای نمایش فیلم آوردند و در محله «بریم» یک سینمای روباز بسیار کوچک خاص خودشان ساختند. محلهٔ «ابو ابراهیم» که انگلیسیها به دلیل سختی تلفظش به آن «بریم» میگفتند، ویژهٔ خود انگلیسیها و البته کارکنان رتبه بالای شرکت نفت بود. هنوز هم همینطور است؛ با این تفاوت که از انگلیسیها فقط معماری خانههایشان به جا مانده و از خودشان اثری نیست. ایرانیها و هندیهای آن موقع آبادان از تماشای فیلم در این فیلمخانه محروم بودند و آنها را به این سینما راه نمیدادند. بعدها یک سینمای سیار به آبادان آوردند که «... نقاط مختلف آبادان آن روز، به میدانها و کوچهها میبردند و فیلمهای بهداشتی را نشان میدادهاند و ترقیات بریتانیای کبیر را» به نمایش میگذاشتند.
سال ۱۳۱۱ هجری شمسی سینما «شیرین» در منطقهٔ شهری آبادان تأسیس شد و از همان آغاز دیدن فیلم در آبادان طرفداران زیادی پیدا کرد. سال ۱۳۲۴ هم شرکت نفت سینما تاج را ساخت. سینما تاج سابق که اکنون هم در آبادان پابرجاست، معماری انگلیسی دارد. برای ساختن این سینما همه چیز حتی آجرهایش را هم از لندن آوردند. تا سال ۱۳۵۷ جمعاً پانزده سینما در آبادان ساخته شد: تاج، نفت، گلستان، بهمنشیر و پیروز وابسته به شرکت نفت بود و بقیه برای استفادهٔ عموم آزاد: شیرین، خورشید، رکس، متروپل، نیاگارا، شهناز، ساحل، ایران، کیهان و سهیلا.
گنجایش سینماهای شهر آبادان از ۶۸۰ صندلی که کمترین تعداد تا ۱۰۰۰ صندلی که بیشترین تعداد است متفاوت بوده است. از تأسیس اولین سینمای آبادان تا سال ۱۳۴۶ که آخرین سینمای این شهر تاسیس شد، ۵ سینمای دیگر در این شهر شروع به فعالیت کردهاند.
سینماهای آبادان همیشه مملو از جمعیت بود. تابستانها هر ماهه بیش از ۷۵ هزار بلیت در سینماهای شرکت نفت و ۷۰ هزار بلیت در سینماهای شهر به فروش میرسید. حالا و در این روزها تنها سینمای فعال شهر سینما «نفت» است. همان که آجرهایش هم از انگلیس آمد. همان که دادگاه عاملان آتشسوزی سینما رکس آنجا برگزار شد.
پیش از آنکه سینما رکس را آتش بزنند و آدمها را زنده زنده بسوزانند، قرار بود سینمای دیگری آتش بگیرد. حسین تکبعلیزاده، متهم ردیف نخست دادگاه عاملان آتشسوزی سینما رکس که اعدام شد، در اعترافاتش عنوان کرده بود که با همدستانش میخواستند سینما سهیلا را آتش بزنند. اما «تینر فوری بود» و قبل از آنکه آتش بگیرد، بخار شد. برنامهها به هم خورد و عاقبت رکس آتش گرفت.
شاهکار بزرگ شاه
در آتشسوزی سینما رکس آبادان، مردم انقلابی، ساواک را متهم کردند و حضرت امام خمینی (ره) واقعه سینما رکس را «شاهکار بزرگ شاه برای بدنام کردن انقلاب» خواند. پس از پیروزی انقلاب، شواهدی از سوی حسین تکبعلیزاده، متهم ردیف اول واقعه ارائه شد که نشان میداد آتشسوزی سینما رکس کار رژیم پهلوی و ساواک بوده است.
سال ۱۳۵۹ فردی به نام حسین تکبعلیزاده که قبل از انقلاب به همین اتهام دستگیر شده بود، اقرار کرد عامل جنایت او و دو نفر از دوستانش به نامهای یدا... و فلاح و شخصی به نام فرج بذرکار که پس از آتشسوزی مفقود شدند، بودهاند. او دستگیر و پس از ۵۰ ساعت محاکمه در ۲۰ جلسه و به مدت سه روز در دادگاهی به ریاست سیدحسین موسوی تبریزی به اعدام محکوم و در تاریخ پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۵۹ به دار مجازات آویخته شد.
سروان منوچهر بهمنی، ستوان شهربانی آبادان، علی نادری صاحب سینما رکس، اسفندیار رمضانی دهاقانی مدیر داخلی سینما رکس، سرهنگ سیاووش امینی آلآقا رئیس سابق اطلاعات شهربانی آبادان و فرجا... مجتهدی کارمند ساواک، از متهمانی بودند که همراه متهم ردیف اول اعدام شدند.
حسین تکبعلیزاده که بود؟
در دادگاهی که چهارم شهریور ماه ۱۳۵۹ در سالن سینما نفت برای مجازات عاملین آتشسوزی سینما رکس برگزار شد خودش را چنین معرفی کرد: «من معتاد به هرویین و حشیش و کارگر جوشکار بودم و دوا فروشی میکردم. در محله ما با اصغر نوروزی آشنا شدم و توسط وی کم کم به جلسات درس قرآن که در مجلس تشکیل میشد راه پیدا کردم» ( روزنامه اطلاعات، ۶ شهریور ۵۹).
درباره حسین تکبعلیزاده و اینکه انگیزه اصلیاش از آتش زدن سینما چه بود جز اعترافاتی که خودش در دادگاه انقلاب که به ریاست سید حسین موسوی تبریزی برگزار شد و گفتوگوهایی که با روزنامهها و مجلات آن زمان داشت تقریبا اطلاعات بیشتری وجود ندارد. نکتهای که در مورد او هیچ کسی تردید نداشت این بود که او اعتیاد به مواد مخدر داشت و سابقهدار و خلافکار بود. پدرش را سالها پیش از دست داده بود و مادرش با مرد معتاد نوشابهفروشی ازدواج کرده بود.
ماجرای آتش زدن سینما رکس را نیز او بود که به زنی که در محرم و صفر روضهخوانی میکرد تعریف کرده بود. درست در شب هفتم شهدای سینما رکس که همزمان با شب شهادت امام علی بود این زن که به ننه نمکی مشهور بود واقعه را از مادر حسین تکبعلیزاده میشنود و برای چند نفر نقل میکند. این در روزهایی است که تکبعلیزاده ظاهرا در خفا زندگی میکرد. چند روز بعد و به دنبال دستگیری آشور که بعدها گفته شد از نظر هوش در سطح پایینی بود، فردی معتاد در قبال آزادیاش میگوید که نام عامل جنایت رکس را میداند و حسین تکبعلیزاده را به همراه نام سه برادر به نامهای یدالله، فرج و فلاح بذرکار معرفی میکند.
تکبعلیزاده بعدها در دادگاه اعتراف میکند که بعد از آتش زدن سینما تا هفتم شهدا در آبادان میماند و بعد به اصفهان میرود. او یک بار دستگیر اما موفق به فرار از زندان شد و در چهارم دی ماه ۵۷ بار دیگر دستگیر میشود. او در اعترافاتش گفته: «در خانه نشسته بودم که ماموران آمدند و من را دستگیر کردند و به زندان انداختند.» او در زندان بود که انقلاب به پیروزی میرسد و ۲۳ بهمن از زندان آزاد میشود: «به اصفهان رفتم. چند روز بعد به تهران آمدم و امام در مدرسه علوی بود. به آنجا رفتم که خودم را معرفی کنم. اما شلوغ بود و نتوانستم. دوباره به اصفهان برگشتم، خواستم به آبادان بیایم تا خودم را معرفی کنم».
این وقتی است که مردم آبادان از دولت موقت و انقلابی میخواهند که قاتل فرزندانشان را به سزای عملش برساند و به همین دلیل روزنامهها عکس او را به عنوان قاتل فراری منتشر میکنند. تکبعلیزاده در اعترافاتش گفته هر روزنامهای را که باز میکرده نامش را به عنوان جنایتکار ساواک میدیده است: «در آبادان به خانه آقای رشیدیان – نماینده مجلس اول شورای اسلامی – پناه بردم.»
رشیدیان به گفته خودش از او میخواهد که در خانه مادرش مخفی شود تا چارهای بیاندیشند. ظاهرا در این زمان او بار دیگر به اعتیاد روی آورد و با اینکه در هر جایی که مینشسته درباره آتش زدن سینما حرف میزده اما نامهای اعتراضی برای مجله اطلاعات هفتگی مینویسد و از قصد خود برای رفتن به فلسطین میگوید که انتشار مطالبی علیهاش در این مجله مانع آن شده است. در همان زمان تعداد زیادی از خانوادههای داغدار در قم و اداره دارایی آبادان تحصن میکنند و از امام خمینی (ره) میخواهند تا عاملین این جنایت آدمسوزی را مجازات کنند.
مطالب مرتبط: بیمهری سینماگران به مادر مهربان سینمای ایران+جزییات
تکبعلیزاده هم در همان زمان نامهای به امام مینویسد به این مضمون: «بسم الله قاسم الجبارین. من حسین تکبعلیزاده یکی از فرزندان جانباز اسلام که بیگناه و طبق یک توطئه حساب شده در معرض اتهام آدمسوزی سینما رکس آبادان قرار گرفتهام و عکسم را هم در مجله جوانان چاپ کردهاند.» او در ادامه میخواهد که این اتهام را رفع کنند.
دفتر امام نیز در پاسخ به این نامه از آیتالله جمی نماینده و امام جمعه آبادان میخواهد تا به این ماجرا رسیدگی کند. اما خانوادههای بازماندگان خواستار ایجاد عدالت هستند. سرانجام نیز تکبعلیزاده به همراه ۲۵ نفر دیگر از مسئولان شهربانی و ساواک و روسای ادارات و مقامات استانی به عنوان متهم معرفی میشوند و دادگاه از ابتدای شهریور سال ۵۹ به ریاست حجتالاسلام سید حسین موسوی تبریزی برگزار میشود.
در دادگاه چه گذشت؟
حسین تکبعلیزاده از دستگیری مجدد تا اعدام در زندان آبادان ماند. درباره شخصیت و وضعیت او نکات ضد و نقیضی وجود دارد. او در این مدت تحت تاثیر گروههای سیاسی که در زندان بودند قرار داشت. بنا به گفته کسانی که او را از نزدیک دیدهاند او شخصیت ثابتی نداشته و بارها حرفهای خود را تغییر داد. در طی دادگاه آنجایی که از آتشسوزی و فرارش از سینما و جای گذاشتن همراهانش میگفت نیز بارها دچار تشنج عصبی شد. با این همه اعترافات تکبعلیزاده در دادگاهی که در آبادان تشکیل شد، تنها سندی است که از او به جای مانده است.
تکبعلیزاده در این دادگاه بعد از شرحی از ترک اعتیاد و آشناییاش با برادران بذرکار درباره چگونگی آتش زدن سینما گفت که بعد از ترک مجدد اعتیاد چند کتاب دکتر شریعتی تهیه میکند و به آبادان باز میگردد و در اینجاست که فرج را میبیند: «رفتم خانه و بچهها آمدند و گفتند میخواهیم یک سینما را آتش بزنیم. چهار شیشه کوچک تهیه شد تا تینر در آن ریختیم و به سینما سهیلا رفتیم. در سینما شیشهها را از سالن انتظار روی زمین انداختیم و بعد کبریت زدم. اما آتش نگرفت. به سالن سینما برگشتم و جریان را به بچهها گفتم. همگی از سینما بیرون آمدیم. فرج گفت که چطور شد آتش نگرفت؟ من گفتم برای اینکه تینر فوری بود و خشک شد و اثر نکرد».
به گفته تکبعلیزاده قرار شد فردا شب به سینمای دیگری بروند. اما سر خیابان فرج با یک سری شیشه تازه میآید. شیشههایی که معلوم نمیشود از کجا میآید؟ به نوشته روزنامه اطلاعات، متهم آتشسوزی سینما رکس در ادامه دادگاه از آن شب تعریف کرد که باز میگردند تا دوباره سینما سهیلا را به آتش بکشند. اما سینما بسته بود و در بازگشت این سینما رکس و ۶۰۰ نفر تماشاگرش بودند که انتظار تلخی میکشیدند تا به کام آتشی بروند که معلوم نمیشود از کجا به دست فرج بذرکار و حسین تکبعلیزاده رسید؟
او در ادامه از شرح آتشسوزی میگوید: «پس از یک ربع ساعت فرج گفت میروم دستشویی و رفت. فرج بعد از ده دقیقه برگشت و نیمههای فیلم بود که فرج به آرامی گفت برویم. بعد بلند شدیم و رفتیم داخل سالن انتظار. از در عقب از طرف بوفه سر آن دوراهی کمربندی در سالن سینما که آب سردکن هم همانجاست. همه با هم رفتیم وقتی رسیدیم صحبتی از کجا ریختن تینرها شده بود. آنجا ایستادیم. هیچ کس داخل سالن نبود و بوفه تعطیل شده بود. فرج شیشه را در آورد و گفت: شما جلوی بوفه بریزید. و خودش با عبدالله رفت.» بعد از آنکه مواد در همه جا پخش شد ظاهرا به اعتراف خود تکبعلیزاده کبریت را او کشید و آتش یک باره شعله گرفت.
اما این مواد برخلاف مواد سر شب به نظر تینر نمیآمد چرا که به گفته خود تکبعلیزاده که تنها بازماندۀ آن جمع است به سرعت آتش دور تا دور سالن را محاصره کرد و به سالن سینما کشیده شد. فرج بذرکار شاید تنها کسی بود که میتوانست بگوید در یک ساعتی که تصمیم دوباره برای آتش زدن سینما گرفته شد چه گذشت و آن مواد چه بود که آن طور سینمای ۹۰۰ نفری رکس را آتش زد؛ بذرکار کسی بود که در این حادثه گم شد و حتی جنازهاش نیز پیدا نشد.
حسین تکبعلیزاده پنجشنبه ۱۳ شهریور ماه ۵۹ به همراه سروان منوچهر بهمنی، علی نادری مدیر سینما رکس، اسفندیار رمضانی مدیر داخلی سینما، سرهنگ سیاووش امینی آل آقا رییس سابق اطلاعات شهربانی آبادان و فرجالله مجتهدی به دار آویخته شد و داستان آتش زدن سینما رکس در آتش جنگی تحمیلی و دردهای بعدی آبادان گم شد. اما به نظر میرسد که این داستان هنوز به پایان نرسیده است و تاریخ باید درباره این حادثه تلخ قضاوت کند. تاریخی که انگار هنوز زمانش نرسیده است؛ جملهای که تکبعلیزاده در دادگاه اعتراف کرد.
ابهام بزرگ سینما رکس
رضا آقاجانپور مورخ و پژوهشگر درباره ابهام بزرگ سینما رکس آبادان می گوید: «در رابطه با واقعه سینما رکس تحقیقات و پژوهش های زیادی انجام شد، اما برخی از لایه های تحقیق ابهام دارد. این ابهام برای این است که صریحا به چیزی اعتراف نشده وگرنه بسیاری از مسائل در تاریخ همواره بدیهی به نظر میرسید. "حسین تکبعلیزاده" نمی تواند به تنهایی عامل کشتار صدها بیگناه باشد. اما نمی توان در اینباره صریحا قضاوت کرد. چون سندهای تاریخی کافی نیست. از سویی خلاهایی که وجود دارد را می توان با شرایط آن زمان جامعه انطباق داد. هر خلایی را می توان با یک شرایط خاص انطباق داد. با این روش بسیاری از مسائل روشن خواهند شد. تاریخ صریحا به ما چه می گوید؟ می گوید که شرایط حاکم بر جامعه آن زمان می توانست به فاجعه ای این چنینی ختم شود. شرایط حاکم بر جامعه چه بود؟ تزلزل یک حکومت و تلاش در راستای حفظ آن به روش های مختلف.»
وی خاطرنشان کرد: «لزوما برای بررسی یک تاریخ سند به تنهایی کافی نیست هر چند شرط نخست است. اما بر اساس تحلیل ها و نتیجه گیری ها در رابطه با اکثر مسائل تاریخی می توان یک نتیجه گیری نسبی و حتی قطعی داشت. »