سرویس جامعه تیتربرتر گزارش می دهد؛ همه کشورهای جهان با معضل فقر روبهرو هستند. حتی در ثروتمندترین کشورهای جهان هم درصدی از مردم در فقر زندگی میکنند. میزان ابتلا به فقر اما در کشورهای مختلف متفاوت است. در این میان برخی کشورهایی که فقر در آنها نهادینه شده بود توانستند با در پیش گرفتن راهکارهایی مؤثر به درستی به راه های مبارزه با فقر بپردازند و سفره خانوارهایشان را غنیتر سازند. برخی دیگر اما هنوز در این راه به موفقیت محسوسی دست نیافتهاند و میزان فقر در بین خانوارهایشان تفاوتی نکرده است. بررسی راهکارهایی که کشورهای موفق برای حل این معضل در پیش گرفتهاند میتواند نقشه راه فقرزدایی را بیش از پیش کامل کند.
مطالب مرتبط : شاخص های فقر و رفاه اجتماعی
تعاریف فقر
فقر به صورتهای مختلف تعریف شده است البته این تعاریف برحسب مکان و زمان متفاوت از هم بودهاند و بین محققان اختلاف نظر وجود داشته است ولی اکثر این محققان و مفسران در خصوص نیاز به تعریف فقر اتفاق نظر دارند. تانسند در مطالعات خود در خصوص فقر در دهههای ١٩۶٠و ١٩٧٠ تعریفی از فقر ارائه داد که با توجه به دیدگاه وی و یافتههایش بسیار مهم بود و بهطور گستردهای از آن استفاده شد: «افراد، خانوادهها و گروههای جمعیتی را زمانی میتوان فقیر به حساب آورد که با فقدان منابع برای کسب انواع رژیمهای غذایی، مشارکت در فعالیتها و شرایط و امکانات معمول زندگی، مواجه باشند». ( تانسند، ١٩٧٩)
سن در مطالعات خود در سال ١٩٨١ اشاره کرده که کلیه تعاریف صورت گرفته در خصوص فقر به نوعی به محرومیت اشاره میکنند. البته محرومیت خود یک مفهوم نسبی است که ممکن است در مکانها و زمانهای متفاوت کاملاً با هم فرق داشته باشند. بدین معنی که در یک کشور در حال توسعه ممکن است فقر، محرومیت از امکاناتی تلقی شود که برای ادامه حیات ضروری است نظیر غذا، مسکن، دارو. در حالی که در یک کشور توسعهیافته بر محرومیت نسبی از شرایط و امکانات یک زندگی متوسط دلالت دارد. راه های مبارزه با فقر در این کشورها از محرومیت زدایی میآید.
بوت و راونتری دو نفر از پیشگامان مطالعات راه های مبارزه با فقر در کشور انگلستان در اواخر قرن نوزدهم سعی کردند که یک تعریف مناسبی از فقر ارائه دهند. این دو تلاش کردند که بین فقر مطلق و فقر نسبی تمایز قائل شوند. فقر مطلق یک موضوع عینی است و متضمن تعریف علمی که بر پایه حداقل معاش شکل گرفته است و منظور حداقل نیازهایی است که برای حفظ زندگی لازم است.
مطالب مرتبط : مهم ترین عامل فقر در ایران
فقر مطلق و فقر نسبی
فقر مطلق به عنوان ناتوانی در کسب حداقل استاندارد زندگی تعریف شده است. اگر فردی در سطحی کمتر از این حداقل باشد توان لازم را برای ادامه زندگی نخواهد داشت. براساس این تعریف این تناقض پیش میآید که چگونه افراد بدون داشتن حداقل نیازهای اولیه قادر به زندگی خواهند بود؟ جواب این سؤال مطابق با نظر نظریه پردازان فقر مطلق، این است که آنها برای مدت طولانی زنده نخواهند بود و اگر برای آنها حداقل معاش فراهم نشود از گرسنگی خواهند مرد و شاید در کشوری نظیر بریتانیا در زمستان یخ خواهند زد (خدادادکاشی و دیگران، ۱۳۸۱).
فقر مطلق
بنابراین تعریف، فقر مطلق بستگی به چگونگی تعریف حداقل معاش دارد. برای این کار لازم است بدانیم مردم به چه چیز نیاز دارند و با دسترسی به چه میزان از کالاها و خدمات مشکل فقر آنها برطرف خواهد شد. این نوع ایده از فقر مطلق یا حداقل معاش با آخرین کار بوت ( ١٨٨٩) و روانتری (١٩٠١ و ١٩۴١) مرتبط است.
طبق آمارهای موجود، در ایران خوشبختانه مهرومومهای ۲۰۱۵ و ۲۰۱۶ درصد بسیار ناچیزی از جمعیت زیر ۲ دلار در روز درآمد داشتهاند؛ و در سالهای ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ به ترتیب ۰.۱ و ۰.۲ درصد جمعیت روز خود را با کمتر از ۲ دلار سپری کردهاند.
فقر نسبی
در مقابل فقر مطلق فقر نسبی قرار دارد که یک موضوع نسبی است که در آن داوریها بر تعیین سطح فقر مؤثر است. فقر نسبی به عنوان ناتوانی در کسب یک سطح معین از استانداردهای زندگی که در جامعه فعلی لازم یا مطلوب تشخیص داده میشود، تعریف شده است. در فقر نسبی که ناشی از اختلاف شدید درآمدی است فقر صرفاً ناشی از فقدان منابع جهت تأمین نیازهای اساسی نیست بلکه ناشی از کمبود منابع فرد جهت دسترسی به حداقل استاندارد زندگی جامعه است؛ بنابراین در تعریف فقر نسبی به نابرابری در توزیع درآمد و ثروت بیش از میزان مطلق درآمد افراد توجه میشود.
به منظور دستیابی به عمق نابرابری در توزیع درآمد (مصرف) بین افراد یا خانوارها میتوان درصد کل درآمد دریافت شده توسط فقیرترین قشر جامعه را با درصد درآمد دریافت شده توسط ثروتمندترین قشر مقایسه کرد. البته باید توجه داشت که این مفهوم در کشورهای مختلف به صورتهای مختلف تعریف میشود و در طی زمان بر اثر تحولات اقتصادی نیز تغییر یافته است.
شاخص های فقر
هفرنان و میسچرلی (۲۰۰۸) در یک بازبینی عمیق و دقیق از ۵۷۸ مطالعات انجام شده توسط دولتها و انجمنها از سال ۱۹۷۰ تا سال ۲۰۰۰ در مورد راه های مبارزه با فقر، ۱۵۹ تعریف فقر را تجزیه و تحلیل نمودهاند. آنها تعاریف متعدد فقر را در قالب هفت شاخه اصلی طبقهبندی کردهاند.
- معیارهای فیزیکی: غذا، آب، سلامتی.
- معیارهای اقتصادی: خط فقر، درآمد کم، بیکاری.
- معیارهای سیاسی: قوانین، فقدان مشارکت سیاسی انجمنها، آزادی بیان افراد.
- معیارهای مواد اولیه: سکونت، پوشاک.
- معیارهای اجتماعی: فقدان شأن اجتماعی، فقدان زندگی اجتماعی، ناتوانی در شرکت در تشکلهای اجتماعی.
- معیارهای نهادی: ناتوانی در دسترسی به خدمات از قبیل خدمات بهداشتی و آموزشی.
- معیارهای روانشناختی: احساس و باور به فقیر بودن.
چمبرز (۲۰۰۶) در یک مطالعه بر روی چیستی فقر و راه های مبارزه با فقر، پنج تعریف ارائه شده در مورد فقر را مورد بررسی قرار داده است. یکی از تعاریف، فقر را دارای ابعاد دوازدهگانهای میداند که این ابعاد تشکیل یک شبکه پیچیده داده و تأثیر متقابل بر یکدیگر میگذارند.
بررسی مدل های مفهومی کارآفرینی و راه های مبارزه با فقر
پراهالاد (۲۰۰۴) در کتاب ثروت در جامعه قعر هرم، بر این باور است که اگر ما تفکری که میگوید فقرا قربانیان و یا نیروهای بارکش جامعه هستند، کنار بگذاریم و آنها را به چشم کارآفرینان خلاق، مصرف کنندگانی هوشمند و بهبود پذیر نگاه کنیم دنیای جدیدی از فرصتها پیش رویمان باز میشود. چهار میلیارد نفر میتواند موتور محرک جدیدی از تجارت جهانی و کامیابی باشند. این تفکر میتواند منبعی از نوآوری باشد.
خدمت به فقرا نیازمند نوآوری در فناوری، اطلاعات، خدمات و الگوهای تجاری است. توسعه بازار در جامعه قعر هرم، همچنین میتواند باعث به وجود آمدن میلیونها کارآفرین جدید در سطوح مختلف، از زنان به عنوان کارگران توزیع کننده کالا گرفته تا کارآفرینان در شرکتهای کوچک در سطح دهکدهها، میشود. این شرکتهای کوچک به نوعی بخشی از اکوسیستم مبتنی بر بازار میشوند که به نوآوریهای هدایت شده و سازمانیافته نیازمندند. پراهالاد برای این گفتههای خود چندین فرضیه را مد نظر قرار میدهد و بیان میکند این فرضیات در اثر تجربه و مشاهده مستقیم در این مناطق فقیرنشین و شرکتهای در تعامل با آنها، قابل پذیرش هستند. برخی از این فرضیات عبارتاند از:
بازارهای قعر هرم، بازارهای هوشمندی هستند: برخلاف فرضیه حاکم که بیان میکند فقرا در رابطه با کالایی که مصرف میکنند، هوشیار نیستند، برعکس در این رابطه فقرا بسیار هوشیارند و این هوشیاری در حد افراطی است.
بازارهای قعر هرم به یکدیگر متصلاند: برخلاف دیدگاه عمومی، مصرف کنندگان جامعه قعر هرم در شبکهای به هم پیوسته قرار دارند. آنها در جستجوی منافعی هستند که از این شبکه اطلاعرسانی قابل حصول است.
مصرفکنندگان جامعه قعر هرم به سهولت و باکمال میل فناوریهای پیشرفته را میپذیرند: برخلاف باور عمومی، مصرفکنندگان قعر هرم فناوریهای پیشرفته را میپذیرند.
قفل فرصتها در راه های مبارزه با فقر
پراهالاد (۲۰۰۴) بیان میکند قفل فرصتهای موجود در جامعه قعر هرم باز نمیشود مگر اینکه شرکتهای کوچک و بزرگ، دولتها، سازمانهای غیردولتی، آژانسهای توسعه و خود فقرا با دستور کار مشترک با یکدیگر کار کنند. کارآفرینی در مقیاس وسیع، کلید اصلی این امر است که نهایتاً توسعه کارآفرینی در جامعه قعر هرم به توسعه اقتصادی و تحولات اجتماعی منجر میشود.
سینگر (۲۰۰۶) در مقالهای با عنوان استراتژی کسب و کار و ریشهکنی فقر بیان میکند که فعالیتهای کارآفرینانه میتواند تأثیر مثبت یا منفی بر کاهش فقر داشته باشند. به همین منظور کارآفرینان باید با یک رویکرد استراتژیک برای کاهش فقر اقدام به فعالیت نمایند و با یک نگاه عمیق و موشکافانه به اثرات و تبعات یک کسب و کار نگاه کنند تا بتوانند هر چه بیشتر اثرات منفی بر کاهش فقر را کاهش دهند. این نگاه عمیق باید بر روی نگرشها، صورت جلسات، تصمیمات، نوع همکاریها با دولتها و گروههای مردمی و مؤسسات بینالمللی و… سایه بگستراند.
تاثیر کارآفرینان در راه های مبارزه با فقر
تأثیرات اقدامات کارآفرینان میتواند بر فقر مالی ناشی از کمی درآمد باشد یا فقر فرهنگی یا مهارت باشد. بدین گونه که این اقدامات میتواند باعث افزایش مهارتها و توانمندیهای فقرا شود. در این مقاله آمده است که فعالیتهای کارآفرینانه میتواند تأثیر مثبت یا منفی بر نوع فقر داشته باشند. که این انواع فقر میتواند ناشی از درآمد، دارایی، فرهنگ و… باشد.
اما راه حل و راه های مبارزه با فقر؟
در راه های مبارزه با فقر، راهحل شکستن این چرخه و بیرون آمدن از این تله در راهکارهای کارآفرینانه نهفته است. چراکه فعالیتهای کارآفرینانه علاوه بر رشد اقتصادی مناطق محروم باعث افزایش مهارت فقرا میشود. این چنین زمینه مساعدی برای شروع کسب و کار توسط خود فقرا و خروج از مصرفگرایی، فراهم میشود؛ بنابراین کارآفرینان میتوانند نقش ارزندهای در کاهش بیکاری و کاهش فقر ایفا نمایند. طبق چارچوب مفهومی شکل زیر فعالیتهای کارآفرینانه میتوانند مانند کاتالیزوری برای افزایش رشد اقتصادی ایران و رشد اجتماعی عمل نمایند.
سرمایه کافی است؟
باردلی و همکاران (۲۰۱۲) در مقالهای با عنوان «سرمایه کافی نیست: نوآوری در توسعه اقتصادی» بیان میکنند که کارآفرینان اجتماعی و کارشناسانی که قصد مداخله توسعهای در مناطق فقیرنشین دارند، عموما بر تأمین منابع مالی و سرمایههای پولی برای کاهش فقر تأکید دارند. در صورتیکه با بهره گیری از خلاقیت و نوآوری میتوان فرصتهای جدیدی را خلق و از آنها بهره برداری نمود. آنها با بررسی کردن ۲۰۱ شرکت کوچک، که با تأمین اعتبارات خرد راه اندازی شده اند، دریافتند که نوآوری به عنوان یک متغیر میانی، سرمایههای مالی، انسانی و اجتماعی را به کارایی کسب و کار ارتباط میدهند.
مطالب مرتبط : فقر تمامی ندارد
جمعبندی
در یک جمعبندی کلی، بایستی گفت که یکی از راه های مبارزه با فقر در مناطق و کشورهای محروم این است که به جای تأکید صرف بر سرمایههای مالی، توجه کارآفرینان را به افزایش خلاقیت و نوآوری معطوف نمود و کسب و کارهای اجتماعی را با تاکید بر فقرا افزایش داد.
فقر اقتصادی و راه های مبارزه باآن
فقر در لغت به معنی تهیدستی، تنگدستی، درویشی است و حقیقت فقر نیازمندی است زیرا بنده همواره نیازمند است و غنی در حقیقت حق است و فقیر خلق، انتم الفقرا» و الله هوالغنی.
فقر اقتصادی (poverty economic) که معمولا در جوامع به معنی مطلق فقر به کار می رود، نیازمندی و ناتوانی فرد است به گونه ای که فقیر در امرار معاش و رفع نیازهای روزمره خود ناتوان است.
فقیر قادر نیست خود را به سطح متوسط جامعه نزدیک کند ودر بسیاری مواقع با پیشرفت اقتصادی و اجتماعی درجامعه، مشکلا ت روحی و روانی و بالطبع بهداشتی را نیز به همراه خواهد داشت.یکی از مهمترین دلا یل ایجاد فقر، تورم (inflation) و رکود اقتصادی (stagnation economic) است. با شکل گیری دهکده جهانی (village glodal) و تاثیر جهانی شدن بر تمامی پدیده های اجتماعی واقتصادی، شاهد تاثیرگذاری هر چه بیشتر اقتصاد کشورها بر یکدیگر هستیم که گاه این تاثیر با پیشرفت اقتصادی (expansion economic) و ثروتمند شدن کشورهای غنی، فقر کشورهای ضعیف را به همراه دارد. ولی به طور کلی با گسترش روابط اقتصادی ملل جهان از اوایل قرن گذشته تاکنون بارها شاهد رکودهای عمیق اقتصادی در سراسر دنیا بوده ایم.دوران های رکود و رونق که در ساختار اقتصاد سرمایه داری (onomy;ec market) امری پذیرفته شده و تا حدودی غیر قابل اجتناب است. آثار منفی و مثبت خود را نه تنها در زندگی ملل پیشرفته که سهم عظیمی در تجارت جهانی دارند بلکه بر زندگی مردم کشورهای در حال توسعه (countries beveloping) که اغلب اقتصاد تک محصولی (countries crop -one) دارند بر جای نهاده است.
دوران های رونق اقتصادی همواره با نرخ های رشد بالا تر در تولید ناخالص داخلی، افزایش فرصت های اشتغال و فشارهای تورمی ناچیز همراه بوده است یا برعکس. در دوران رکود، رشد تولید ناخالص داخلی کاهش می یابد یا به طور کلی از بین می رود و بیکاری گسترش می یابد، قدرت خرید مردم تقلیل می یابد و رفاه و گاهی بهداشت آنها به خطر می افتد.
در نیمه اول قرن ۲۰ نیز با پدیده رکود تورمی (recession inflationary) در اقتصاد آشنا شدیم. در دوران رکود تورمی اقتصاد از یک سو با افت نرخ رشد تولید ناخالص داخلی مواجه است و از سوی دیگر به لحاظ رشد نقدینگی و پایه پولی نرخ های بهره کارآمدی خود را از دست می دهند و فشارهای تورمی نیز مشاهده می شود.
هر قدر مناسبات اقتصادی میان کشورها (نقل و انتقال کالا و خدمات سرمایه) گسترش یافته و پیچیده تر می شود متناسب با آن سرایت بحران های اقتصادی از یک کشور به کشورهای دیگر تسریع می گردد.
در عصر جهانی شدن اقتصاد، سرایت بحران های اقتصادی (recession economic) (دوره های رکود) نیز افزایش یافته و خود می تواند تهدیدی جدی علیه روند جهانی شدن باشد.
با توجه به آثار سو» رکود اقتصادی در کشورهای پیشرفته و سرایت آن به جوامع در حال توسعه ضرورت دارد که راهکارهای مناسب برای مقابله با این روند رو به گسترش، اتخاذ گردد تا جوامع یاد شده از جمله ایران که نیازمند توسعه سریع هستند بتوانند تا حدودی از این خطر جدی محافظت گردند.
به گفته کارشناسان افت تقاضا برای نفت همواره با کاهش قیمت آن مانند دیگر کالاها همراه بوده است و این امر به منزله کاهش درآمدهای ارزی کشورهای صادرکننده آن می باشد. هر یک دلار کاهش بهای نفت برای ایران کاهش درآمد سالانه ای به میزان هشتصد میلیون تا یک میلیارد دلار به دنبال دارد با این وصف می توان گفت چنانچه میانگین بهای نفت خام در بازارهای جهانی در سال جاری میلادی به ۵ دلار در هر بشکه برسد، اقتصاد ایران از درآمدی به میزان ۴ تا ۵ میلیارد دلار محروم می گردد.
حال با توجه به مطالب مذکور کشورهای در حال توسعه (countries beveloping) و کشورهای تک محصولی از جمله ایران در این رکود عظیم اقتصادی دچار نابسامانی و معضلات گوناگون از جمله «فقر» می شوند.
در حال حاضر با توجه به تحریم اقتصادی ایران از سوی کشورهای اروپایی و آمریکا، احتمال افزایش این مشکلات وجود دارد که کارشناسان و مسوولین کشور می توانند با درایت و توزیع عادلانه ثروت معضل فقر و تبعیض را از جامعه اسلامی ریشه کن کنند. این عدالت و توزیع ثروت می تواند از راه های گوناگون انجام شود از جمله با تحت کنترل در آوردن بعضی از مشاغل نظیر بنگاه های املاک و خرید و فروش سیم کارت و گوشی تلفن همراه و حال با توجه به اینکه در سطح جامعه یکی از مورد اعتماد ترین اقشار، قشر فرهنگی و معلمان است که بدون شک این افراد بدون هیچ گونه تطمیع یا طرفداری از گروه خاصی به نظارت دقیق و مستمر خواهند پرداخت البته با توجه به مشکلا ت اقتصادی فرهنگیان پرداخت و دستمزد نیز بر تسهیل این امر می افزاید.در بخش دولتی نیز با هماهنگ کردن پرداخت ها پاداش بین کارمندان ادارات مختلف و توجه به مزایای ادارات مذکور و تقسیم عادلا نه حقوق و مزایا یکی از راه های اساسی برای حل مشکل اقتصادی است، زیرا وقتی یک کارمند آموزش و پرورش سطح زندگی خود را با مثلا کارمند یک بانک مقایسه می کند و تفاوتی مشاهده نمی کند با طیب خاطر و آرامش به حقوق خود رضایت داشته، سعی در بر طرف کردن مسائل زندگی خود خواهد داشت.
بنا به گفته دکتر محمد باقر صدری عضو انجمن اقتصاد دانان ایران هیچ مردم سالاری نمی تواند اتفاق بیفتد مگر این که فرصت ها، امکانات و ثروت ملی درجامعه ای عادلا نه توزیع شود. گر چه هیچ گونه توزیع مطلق عادلا نه ثروت وجود ندارد اما حداقل باید عدالت نسبی در جامعه مشاهده شود. البته اقتصاددانان یکی از اهداف اصلی توسعه اقتصادی را زدودن فقر از جامعه عنوان می کنند بر این مبنا چنان چه بخواهیم میزان توفیق یک جامعه را در پویش فرایند توسعه بسنجیم می توانیم با بررسی روند فقر در این خصوص قضاوت کنیم.
با توجه به پیامدها و نتایج منفی فقر در جامعه می توان گفت تمامی افراد از جمله زنان تحت تاثیر مشکلا ت اقتصادی هستند. با توجه به این که نیمی از جمعیت را زنان تشکیل می دهند و نیمی از نیروی اقتصادی جامعه هستند، امروزه تحقیقات در کشورهای متعدد از جمله ایران نشان می دهد که جامعه زنان به دلایل مختلف در مقایسه با مردان از مشکلا ت و مسائل بیشتری رنج می برند به طوری که در دسترسی به آموزش، اشتغال و خدمات بهداشتی، درمانی و بهره مندی از حقوق حقه خود از وضعیت یکسانی برخوردار نیستند و هر جا این تفاوت بیشتر باشد وضعیت کودکان آنان وخیم تر و به طبع خانواده هایشان محروم تر به نظر میآیند. پس می توان گفت فقر نه تنها بر جنبه های اجتماعی و اقتصادی جامعه موثر است بلکه یکی از عوامل موثر بر فشارهای روحی و روانی نیز می باشد.
شخصی که توانایی برطرف کردن نیازهای مادی و اقتصادی خود را ندارد، فردی سرخورده افسرده و ناامید است این حالا ت یعنی افسردگی و رخوت بدون شک مهمترین عامل ایجاد بیماری های روحی و روانی و حتی جسمی در بین انسان هاست.
امروزه علم پزشکی منشا و ریشه اکثر مشکلا ت جسمی را در روح و روان افراد می یابد و سعی دارد با برطرف نمودن مشکلا ت روحی جسم را نیز سالم گرداند.با توجه به مطالب گفته شده اگر در یک جامعه مردم از رفاه نسبی برخوردار باشند، زمینه مقایسه حقوق و دستمزدها در ادارات مختلف وجود نداشته باشد، دغدغه تامین معاش و خرج تحصیل و زندگی فرزندان وجود نداشته باشد، بدون شک افراد آن جامعه با آرامش و رضایت خاطر به فعالیت خواهند پرداخت و به تبع آن مشکلا ت روحی و سپس مشکلا ت جسمی کاهش می یابد و حتی از هزینه های گزاف تهیه و تامین دارو در کشور نیز کاسته می شود.افراد سالم جامعه ای سالم را می سازند، جامعه ای که هدف نهایی خود را در کمالا ت و معنویات می جوید و تنها درصدد رفع نیازهای مادی نیست. امید است با عنایت الهی و اهتمام مسوولین محترم و سعی و توجه وزارت رفاه، وزارت کشور، بهزیستی و دیگر ارگان های مربوط به زودی شاهد جامعه ای بدون فقر باشیم.
نویسنده : صغری کریمی
بازاندیشی بنیادین در شیوه مبارزه با فقر جهانی
وقتی فقر گسترش مییابد افراد برای اینکه بتوانند معاش خود را تامین کنند ناگزیرند از هر امکانی برای افزایش درآمد خود استفاده کنند و هر چه دارند بفروشند! از همین منظر وقتی فقر گسترش مییابد آسیبهای اجتماعی هم رو به فزونی میگذارد. فقر فرصت تفریح، مطالعه، رسیدگی به امور خانواده، سلامت روحی و ... را هم از فرد میگیرد چرا که فرد مجبور است به جای تمامی این امور کار کند و بسیاری از نیازها را فدای نیاز معیشتی خود کند.
مساله یارانه در چند سال اول دولت همواره به عنوان یکی از چالشهای دولت مورد بحث قرار میگرفت، به نظر میرسد پس از مدتی دولت نهایتا پرداخت یارانه نقدی ماهانه را به عنوان یک واقعیت پذیرفته و اکنون قصد تغییری در روش پرداخت آن ندارد. در این باره شما چه نظری دارید؟
متاسفانه دولت روحانی در مساله یارانهها در زمین احمدینژاد بازی میکند. به بیان دیگر دولت نتوانسته از فضای سنگین پوپولیستی که در زمان دولتهای نهم و دهم ایجاد شده بود، خارج شود و برنامههای خودش را در این بخش حاکم و اجرا کند. به هر حال این مشکل اکنون وجود دارد و با استفاده از منابعی که به یارانهها اختصاص میدهند و با یک برنامهریزی دقیق میتوان این منابع را به شکل بهینهتر هزینه کرد.مثلا امسال که سال حمایت از کالای ایرانی نامگذاری شده، دولت میتواند یارانه نقدی را تبدیل به کارتی اعتباری کند که صرفا مجاز به خرید کالاهای ایرانی باشد. این را من در گذشته نیز مطرح کردم و به دولت پیشنهاد دادم. در این صورت خانوادههایی که این کارتها را دارند چنانچه تمایلی به خرید کالاهای ایرانی نداشته باشند میتوانند این کوپنها را با قیمت پایینتر به متقاضیانش بدهند. از سوی دیگر خانوادههایی که جزو فرودستان به حساب میآیند و بیشتر متقاضی کالاهای ایرانی هستند هم به راحتی میتوانند خرید خود را انجام دهند. با این سناریو عملا یک هدفگیری صحیح و تشویق تولیدکننده ایرانی را در کنار تقویت خانوادههای فقیر همزمان کردیم و این امر میتواند به خروج از رکود اقتصاد و بهبود فضای رونق کمک کند.
در حوزه توزیع این کالاها زیرساخت کافی وجود دارد؟
بله در سطح کشور فروشگاههای بزرگ بسیاری با نامها و عناوین مختلف وجود دارند که این بخش میتواند طرف حساب دولت باشد. دولت میتواند با فروشگاهها صحبت کند و از آنها تخفیفهای 20 تا 30 درصدی هم بگیرد. اینجا منابع بیشتری برای دولت آزاد میشود که میتواند به صرفهجویی هزینهها کمک کند. در این صورت هم افراد نیازمند یارانه 45 هزارتومانی کالا دریافت کردند، هم تولیدکننده ایرانی با انگیزه و بازار تضمین شده میتواند به تولید ادامه دهد و نهایتا دولت با کاهش هزینههایش میتواند بودجه خود را به شکل بهینهتری تخصیص دهد.این میان لازم میدانم حتما تذکر دهم که بحث توزیع شیر در مدارس کشور باید جدی گرفته شود. در سالهای گذشته متاسفانه بارها نسبت به این مساله غفلت شده و در بسیاری از سالها این تغذیه در اختیار دانشآموزان قرار نگرفته است. دولت باید حداقل در مناطق فقیر نشین امکانات و تغذیه ضروری برای کودکان را آماده کند و این مهم به ویژه در مدارس دولتی باید به شکل جدی در دستور قرار گیرد. البته درست این است که به تمام دانشآموزان بدون توجه به پایگاه طبقاتی خانواده تغذیههایی از این دست داده شود اما چون منابع کشور محدود است میتوان در مناطق مرفه از این اقدام فعلا چشمپوشی کرد.سرانجام میخواهم تاکید کنم دولت باید نگاه خود را از شکل حمایتی به توسعه گرا تغییر دهد. البته دولت توسعه گرا هم حمایت را در دستور قرار میدهد ولی نگاه این دو روش به این مقوله متفاوت است. همین برداشت یک و نیم میلیارد دلاری اخیر از منابع صندوق توسعه نگاه حمایتی را نشان میدهد که همچنان در کشور حاکم است. این منابع مانند منابعی که در طرحهایی چون طرح زودبازده اشتغالی و طرح ضربتی اشتغال به هدر میروند و عملا مانند برنامههای پیشین اشتغال زیادی هم ایجاد نمیکند. بههمین خاطر تحول در این نگرش در شرایط فعلی اهمیت بیشتری دارد.
از سال 1386 تاکنون، با وجود درخواستهای گوناگون بحثهایی که شده، دولت از اعلام رقم خط فقر خودداری میکند. به نظر شما چرا باید این اتفاق بیفتد؟ آیا خود شما ارزیابی از خط فقر در کشور دارید و چقدر میتوانید با نظر برخی از کارشناسان که خط فقر در شهرهای بزرگ را چهار میلیون تومان میدانند موافقت داشته باشید؟
در رابطه با دقت عدد چهار میلیون تومان باید روش محاسبه و سهم هزینههای مختلف آن اعلام شود تا از این راه بتوانیم ارزیابی دقیقتری داشته باشیم اما من میخواهم به کلی این بحث را کنار بگذاریم چرا که موافقت چندانی با اینکه بگوییم خط فقر چقدر است ندارم. بحث اصلی اینجاست که ما برای چه میخواهیم رقم خط فقر را داشته باشیم؟ اگر براساس بردار درآمدی به این مساله بنگریم آنگاه فقر درآمدی را محاسبه کردیم، اگر فقر را براساس فقر قابلیتها در نظر بگیریم آنگاه فقری چند بعدی را محاسبه کردیم که طبعا بحثها را دقیقتر میکند.در بحث فقر درآمدی نیز مساله در مراحل بعدی به شناسایی فقرا و بررسی حجم محرومیت میرسد براین اساس در مرحله اول محاسبات تمرکز خود را بر این قرار میدهد که فقرا را شناسایی کند و سپس در مرحله بعدی نرخ فقر، نابرابری میان فقرا و مسائل دیگر را شناسایی میکندمساله بعدی این است که خط فقر برای چه کسی قرار است محاسبه شود؟ به تعداد خانوادههایی که در کشور وجود دارد و به تعداد پیمایشهای مرکز آمار در نمونهگیریها، خط فقر ابعاد متفاوتی پیدا میکند. پیش از این برای محاسبه خط فقر در ایران، به شکل سنتی و براساس بعد خانوار اندازهگیری شروع میشد و پس از ان خط فقر متوسط را محاسبه میکردند. این روش عمدتا نتایج غلطی دارد چرا که مثلا وقتی در کشور خانواده 37 نفره داریم، دیگر نمیتوان با هزینههای یک خانواده چهار نفره آنها را تحلیل کرد.اجازه بدهید بیشتر توضیح دهم. اینکه هزینه خانوادهها بطور متوسط و بعد خانوار محاسبه شود و سپس براساس میانگین درآمدی یا هزینهها خانوادههای فقیر مشخص شوند چون سبب میشود تا جزییات بسیاری مسکوت بمانند. هزینه زندگی افراد در تهران و بلوچستان متفاوت است درنتیجه خط فقر این دو با هم فرق دارد، یا بطور مثال خانوادهای که سه دختر بزرگسال دم بخت دارد که در منطقهای زندگی میکنند که باید جهیزیه سنگین بدهد وضعیت متفاوتی با خانواده دیگری با دو کودک دارد. درنتیجه ترکیب نیازهای مرد وزن، خردسال و بزرگسال، ترتیب، ترکیب و مناطق جغرافیایی میتواند وضعیت خانوار را از نظر فقر و غنا بیشتر مشخص کند. ما درمقابل بردار درآمد،برداری به نام فقر هم داریم. در محاسبات میایند و یک خانواده دو نفره در تهران را به عنوان مرجع درنظر میگیرند و بقیه نیازهای خانوادههای کشور را براساس این مبنا مورد بررسی قرار میدهند. حال خانواده سه نفره، با توجه به صرفه جویی که برای بعد بیشتر خانوادهها در هزینه به وجود میآید، 1.2 درصد خانوار دو نفره هزینه دارد و یک خانواده یک نفره نیز 0.6 خانوار دو نفره. آن خانواده 37 نفره هم که از آن نام بردیم 9.5 برابر خانواده دو نفره هزینه دارد. به هر حال صرفه جوییهای ناشی از مقیاس در هزینههای زندگی اثر خود را خواهد داشت و به نظر من باید به نرخ و شکاف فقر هم توجه بیشتری انجام شود و این نکات را در آمار دخیل کرد.
اما این آمارها هم منتشر نمیشوند! متولی این کار وزارت کار است؟
بله الان وزارت کار محاسباتی کرده و فقر چند بعدی را به دست آورده که باید آن را منتشر کند و من نمیدانم چرا نمیکند.
شما عددی دارید؟
به هر حال این طرف و آن طرف اعدادی مطرح میشوند که میتوانند بخشی از واقعیت را نشان دهند. من میخواهم از فرصت استفاده کنم و از شما به عنوان روزنامهنگاران حوزه اقتصاد و به ویژه اقتصاد کلان بخواهم در این زمینه آگاهی بخشی را افزایش دهید و حتی کاری کنید که مطالبات تغییر کند و بر مسائل اصلی توجه کافی صورت گیرد.این میان برخی از کارشناسان اعدادی را به عنوان خط فقر اعلام میکنند. بعد از نوسانات ارزی این سوال بیشتر از قبل هم مطرح میشود. این میان اظهارات متفاوت سبب شده تا ما بیشتر پوششدهنده اخبار و نظرات باشیم و بعد مخاطب خودش در میان دیدگاهها یکی را انتخاب کند.با این حرف شما موافقم. سالها پیش برای انجام محاسباتی به وزارت کار رفتم. آن زمان هم میگفتم اگر اصرار دارید خط فقر را محاسبه و منتشر کنید، بهتر است ابتدا بگویید خانواده دو نفره یا هر ترکیب دیگری در هر استان چقدر هزینه دارند تا از این راه اعداد دقیقتر باشند. اکنون من محاسباتی را برای استانهای مختلف انجام دادم. البته این محاسبات شخصی بوده و من چون در دوره دکترای انیستیتو تغذیه تدریس میکنم توانستم با کمک اطلاعاتی که این موسسه در اختیار دارد، هزینه غذایی را تا حدودی محاسبه کنیم. در حال حاضر تلاش میکنم که بتوانیم یک آمار درست به تفکیک استانهای کشور به دست آوریم.
مرکز آمار ایران در آخرین گزارشی که در مورد وضعیت بیکاری منتشر کرد، به جمعیت زیادی از افراد اشاره کرد که میزان ساعت کاری هفته آنها بیش از استاندارد 44 ساعت در هفته بود. این برای کشور خطرناک نیست و خانوادههایی که افراد آنها ساعات مضاعف کار میکنند دچار مشکل نمیشوند؟
همانطوری که عرض کردم، خط فقر بارها محاسبه شده و به تبع آن محاسباتی صورت گرفته اما اینها نمیتوانند محرومیتهای تجربه شده افراد را نمایش دهند. زیرا افراد برای به دست آوردن درآمدی کافی، در کشوری که سالهای طولانی درگیر ابر تورم بوده، مشکلات بسیاری را تجربه کردند. بیشتر افرادی که امروز توانستند سطح زندگی خود را به بالای خط فقر برسانند، محرومیت مضاعف را تجربه کردند. با این وجود بسیاری از افرادی که جزو فقرا هم دستهبندی میشوند، محرومیتهای زیادی را به جان خریدند اما مثلا توانستند هشتاد درصد عقب ماندگی از تورم را جبران کنند.
چرا افراد به سراغ اشتغال مضاعف میروند؟
جواب بسیار ساده است، چون میخواهند فاصله میان معیشت و درآمد خود را کم کنند. درواقع کشوری که دایما تورم دو رقمی را تجربه میکند، مزدبگیرانش برای مقابله با روند فزاینده قیمتها چارهای جز اشتغال مضاعف ندارند و به همین دلیل میتوان ادعا کرد یک همتازی میان افزایش قیمت و افراد خانوادهها به وجود آمده است. هنگامی که قیمتها چهار نعل به سمت بیشتر شدن میتازند، سرپرست خانواده هم چارهای ندارد جز آنکه تلاش خود را دو چندان کند و گهگاه از هر روشی بهره بگیرد تا حداقل استاندارد زندگی را حفظ کند. این پدیده به مرور تبدیل به یک عارضه خواهد شد و مشکلات بسیاری را ایجاد میکند. در شرایطی که یک شاغل میخواهد کار بیشتری انجام دهد چارهای ندارد جز آنکه چیزی که در اختیار دارد را عرضه کند. در علوم اجتماعی میگویند خانمها هنگامی که دچار فقر میشوند ممکن است به تن فروشی روی آورند. دامنه این مسائل اکنون در کشور به مراتب وسیعتر شده به گونهای که شاغل مجبور است تمام وجود و زمانش را بفروشد تا معیشتش تامین شود. جایگزینی کار با اوقات فراغت آثار مشهودی در زندگی خانوارهای ایرانی دارد و سبب شده تا افراد بسیاری از نیازها را فدای نیاز معیشتی خود کنند. فردی که چند شغله است، فرصت کافی برای مطالعه، تفریح، مسافرت، رسیدگی به امور خانواده، سلامت روحی، فیزیکی و ... را از دست میدهد. درواقع اینها را فروخته تا بتواند درآمد بیشتری داشته باشد، حال آنکه اکنون بسیاری از صاحب نظران میگویند این جزو حقوق ذاتی افراد است و کیفیت زندگی را بالا میبرد. این برای افرادی که به جای اشتغال بیشتر از روشهای غیرقانونی چون رشوه استفاده میکنند اثرات دیگری دارد که در جای دیگری میتواند مورد بحث قرار گیرد. از نظر من مهمترین نگاهی که به بینش متعارف به اقتصاد وجود دارد این است که میزان از محرومیتها مورد توجه قرار نمیگیرد و تنها یک نگاه کلی به درآمدها و هزینهها میشود.
برای بررسی اثرات اشتغال مضاعف میتوان موارد زیادی را مطرح کرد اما من به یکی از آنها اشاره میکنم؛ دکتر فروتن در مطالعاتی که انجام دادند میگویند 40 درصد دلیل طلاق در ایران به ناتوانی جنسی زوجین بر میگردد. معلوم است فردی که از هشت صبح تا هشت شب و حتی دیرتر سرکار است، توان دیدن خانواده خود را ندارد چه رسد به اینکه سلامت و توان همراهی با نیازهای همسر خود را داشته باشد. آثار این پدیده را میتوان به شکل تسلسلی در جامعه دید و من باور دارم بسیاری از اتفاقاتی که در ایران رخ میدهد از تبعات این مسائل است. به همین دلیل وقتی میگوییم کشور نیازمند یک نهاد ملی و یک سند فقرزدایی در کشور است، زیرا جنبههای گوناگون محرومیتها را باید دید و راهکارهای لازم و ممکن را برای هر کدام انتخاب کرد.
در مطالعاتی که انجام دادید به عدد کمی رسیدید و مشخص شد چند درصد از نیروی کار کشور برای تامین معاش بیش از حد استاندارد و تعریف شده قانونی کار میکنند؟
بله. در محاسباتی که برای دو گروه معلمان و کارکنان حوزه درمانی داشتیم، چیزی حدود 51 درصد آنها دچار فقر زمانی و 54 درصد دچار فقر چند بعدی هستند، یعنی همزمان چند شاخصه فقر مانند، فقر زمانی، درآمدی و ترکیبی را همزمان دارند.
به این اعتبار میتوان گفت 54 درصد کارمندان و کارکنان حوزه آموزش و درمان، با وجود زمان بیشتری که به کار اختصاص میدهند همچنان چند نوع فقر را تجربه میکنند؟
دقیقا، اینها با وجود اینکه بیش از حد استاندارد کار کردند، نتوانستند خود را از فقر درآمدی رها کنند. دلیل آن هم بازمیگردد به فاصله زیاد میان معیشت و مزد. این افراد با وجود اضافه کاری و ساعت کار بیشتر، موفق شدند تنها بخشی از این فاصله را پر کنند ولی هنوز موفق نشدند سطح زندگی خود را به بالاتر از خط فقر برسانند. از سوی دیگر عدهای هم توانستند مساله فقر درآمد را حل کنند اما دچار فقر زمانی شدند و عدهای هم دچار فقر زمانی و درآمدی به شکل همزمان هستند.
مشخص است این مساله در کدام گروه بیشتر است؟ مثلا کسانی که در بخش خصوصی فعال هستند بیشتر در معرض این مسائلند یا کارمندان بخش دولتی؟
در میان کارکنان بخش دولتی، مساله فقر زمانی بیشتر مطرح است اما در میان کارکنان و کارگران بخش خصوصی مساله فقر درآمدی به وضوح بیشتر از بخش دولتی است که به معنای پایین بودن دستمزدها در بخش خصوصی نسبت به بخش دولتی است.
میتوان دلیل این مساله را به دور زدن قانون کار و بیتوجهی به آن در بخش خصوصی هم مرتبط دانست؟
بله دقیقا به همین معنا هم میتواند باشد.
از حداقل هزینههای تامین معاش صحبت میشود، با تعاریف سنتی خط فقر سه میلیون تومان برای خانوادهها ارزیابی میشود و این در حالی است که حداقل دستمزد کمتر از 200 هزار تومان است. با این همه نرخ مشارکت زنان نهایتا به 18 درصد میرسد و همچنان در میان بخشهایی از جامعه خانهدار بودن زنان ارزش محسوب میشود. این مسائل و این تبعیض در حوزه اشتغال موجب تقویت فقر نمیشود؟
با هر تعریفی که از فقر داشته باشیم، چه از زاویه درآمدی و چه از زاویه محرومیت، در هر دو حالت نقش زنان در اقتصاد بسیار حائز اهمیت است. من به تعریفی از فقر گرایش دارم که آن را به معنای محرومیت و عدم حق انتخاب تعریف میکند. در حالی نرخ مشارکت زنان در ایران، 18 درصد عنوان میشود که مردان 64 درصد در اقتصاد کشور فعال هستند و این حاکی از یک تفاوتگذاری بسیار جدی است. از سوی دیگر وقتی آمار مشارکت در کشورهایی چون عربستان، امارات و مالزی را میبینیم که در همه آنها نرخ مشارکت زنان 40 درصد است و این رقم برای بیشتر کشورهای منطقه منا اعلام میشود، آنگاه با وجود ادعایی که بر حمایت از زنان تاکید میشود، تردید وارد میآید. این نرخ مشارکت اقتصادی به هیچ عنوان رقم قابل قبول نیست. این میان تناقض غمانگیزی هم وجود دارد؛ در حالی که 60 درصد ورودی دانشگاههای کشور را زنان تشکیل میدهند، سهم آنها از اشتغال کشور بسیار ناچیز است. حال سوال میشود پس چرا این آموزشها داده شده است؟ اینکه افراد در رشتههای فنی، فلسفه و علوم اجتماعی تحصیل میکنند اما نمیتوانند هیچ استفادهای از دانش خود انجام دهند علاوه بر اینکه پتانسیل انسانی کشور را کاهش میدهد، سبب هدررفت بخش زیادی از منابع هم میشود. مسائل فرهنگی هم در اینجا نقش دارند که موجب میشود برخی از زنان با وجود امکان حضور در بازار کار، خود از این کار سرباز میزنند.از نگاه توسعه انسان محور شما باید قابلیت لازم و فرصت کافی را به زنان بدهید و اجازه بدهید آنها خود انتخاب کنند. خانمهای بسیاری هستند که سالها به دنبال شغل گشتند و پس از اینکه هیچ امکانی نیافتند، نهایتا تقاضای کار را رها کردند و اکنون حتی جزو بیکاران کشور محسوب نمیشوند. به نظر من اگر قابلیت لازم را به زنان بدهیم، یعنی قابلیتهای فردی و محیطی فراهم باشد، خانمهایی که از تجارب مهارتی و دانش کافی برخوردار هستند، فضا برای کار کردن را فراهمتر خواهند دید. حال اگر زنی نخواهد کار کند، به معنای آن است که توانمندیهای خود را در اختیار کارهای دیگری بگذارد. به نظر من دادن حق انتخاب به جامعه بهترین امکان برای رشد آن جامعه را فراهم میآورد. وقتی شوهر با هر ترفندی از همسرش میخواهد سر کار نرود و نسبت به این مساله تابو دارد، ممکن است یک نیروی انسانی موثر را از اثرگذاری محروم کرده باشد. آن کسی که قابلیت فردی کافی دارد، احتمالا آگاهی هم دارد و این افراد یکی از وظایف خود را نقش آفرینی در جامعه میدانند.
از سوی دیگر هنگامی که فردی درآمدی مستقل دارد، طبعا عزت، منزلت و استقلال بیشتری دارد. همانطوری که ما با سیاستهایی که مردم را به حکومت و دولت وابسته میکند، مخالفیم و فکر میکنیم باید راههایی را یافت تا افراد حداکثر استقلال را نسبت به قدرت داشته باشند، در رابطه با مساله زنان هم این طور میاندیشم و فکر میکنم این رویه بیشتر به توسعه کمک خواهد کرد. برای نقش خانمها هم این مساله صدق میکند یعنی هر سیاستی که به خانمها استقلال دهد میتواند جامعه را به سمت توسعه ببرد. البته منظورم واگرایی در خانوادهها نیست چون اگر پایه خانواده درست باشد این مهم به همبستگی خانواده کمک میکند.