پایگاه خبری تحلیلی تیتربرتر

تقویم تاریخ

امروز: پنج شنبه, ۰۹ فروردين ۱۴۰۳ برابر با ۱۸ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۲۸ مارس ۲۰۲۴ میلادی
شنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۸ ۱۸:۰۴
۱۴
۰
نسخه چاپی

فاش شدن راز دختر 12 ساله در خانه پدری

فاش شدن راز دختر 12 ساله در خانه پدری
دختر 12 ساله ای مورد تجاوز برادر هوس باز خود قرار گرفت.

دختر ۱۲ ساله مورد تجاوز برادر ۲۷ سا له اش قرار گرفته و باردار شد.

او را ابتدا به جرم زنای با محارم به دادگاه آورده بودند اما وقتی قضات زندگی دردناک وی را شنیدند پرونده به نفع دخترک چرخید و او حالا در مقام شاکی قرار گرفته است.

دخترک یک سال پیش در خانه پدری اش مورد تجاوز قرار گرفته و باردار شده بود. او که حالا از خانه طرد شده از سوی دادگاه به بهزیستی سپرده شده است.

مطالب مرتبط : تجاوز داماد در سرویس بهداشتی تالار

زندگی غم انگیز دختر 12 ساله

وقتی این دختر زندگی پر از دردش را برای قضات تعریف کرد اشک از چشمان آنها جاری شد و آنقدر آنها را تحت تاثیر قرار داد که رسیدگی به پرونده های دیگر را به بعد موکول کردند.

دخترک می گوید : برادرم معتاد است او همیشه در حالت خماری به سر می برد اما نمی دانم چطور آن شب حالش خوب بود.

از من خواست برایش چای بیاورم حدود ۱۲ شب بود من ظرف های غذا را شسته بودم و می خواستم بخوابم. رختخوابم را پهن کردم و دراز کشیدم.

مطالب مرتبط : تجاوز به دخترک جوان به صورت وحشیانه

برادرم بهم فیلم نشان می داد

برادرم داشت فیلم نگاه می کرد . من را صدا زد و گفت فیلمش خوب است حالا که پدر خوابیده تو هم می توانی ببینی. وقتی فیلم را دیدم یک جوری شدم خیلی خجالت کشیدم.

یک زن و یک مرد در فیلم بودند که کارهای خیلی بدی می کردند و بعد گفتم من نگاه نمی کنم. رفتم به رختخوابم. پتو را تا سرم کشیدم قلبم تند و تند می زد.

اما نمی دانم چرا می ترسیدم از زیر پتو بیرون بیایم . حدود یک ساعت از فیلم گذشته بود . من انقدر ترسیده بودم که حتی خوابم نمی برد. از زیر پتو فیلم را یواشکی می دیدم.

براردم به سمتم حمله ور شد

یک دفعه برادرم به من حمله کرد قلبم خیلی تند می زد. جلوی دهانم را گرفت و با گذاشتن انگشت اشاره روی بینش به من گفت ساکت باش . بعد لباسهایم را در آورد و …

خون همه تشکم را گرفته بود، من درد داشتم نمی دانستم باید چه کنم .وقتی برادرم مرا رها کرد به دستشویی رفتم بدنم را شستم بعد لباس تمیز پوشیدم.

چند ماه بعد شکمم باد کرد

چند ماه که گذشت احساس حالت تهوع پیدا کردم . دلم درد می کرد .به بوی غذا حساس شده بودم . کم کم شکمم ورم کرد بعد از چند ماه متوجه شدم که حامله شدم.

نمی دانستم که چه باید بکنم به برادرم گفتم اما او کمکی به من نکرد . بیشتر اوقات خمار بود و اگر هم می خواست نمی توانست کاری برایم بکند.

شکمم هفته به هفته بزرگتر می شد و من نمی دانستم باید این بچه را چه کنم نمی دانستم چطور باید او را از بین ببرم..” دخترک گریه می کند و می گوید “چند روزی بود که دلم درد می کرد.

دل درد عجیب...

لباسهایم به تنم تنگ شده بود .نمیدانستم این دقیقا چه معنایی دارد .یک روز در اشپزخانه که بودم درد عجیبی در دلم پیچید دیگر نتوانستم حرکت کنم یک دفعه مایه ای از بدنم خارج شد احساس می کردم همین حالا می میرم انگار کسی به من گفت که وقت زایمان است به سختی یک دستمال برداشتم و زیر خودم گذاشتم چند ساعت این درد ادامه داشت تا اینکه کم کم بچه به دنیا آمد.

در تمام این مدت تنها بودم بچه به دنیا آمد و من بی حال و غرق در خون در آشپزخانه افتاده بودم ،پدر وارد آشپزخانه شد من را درآن حالت دید. اولین کلمه ای که به زبان آورد این بود “فاحشه ” دیگر از حال رفتم وقتی چشمانم را باز کردم در بیمارستان بودم پدر، من و بچه را به بیمارستان رسانده بود اما بچه همان لحظات اول مرده بود.

” قاضی :”در این مدت پدر و مادرت متوجه بارداری تو نشده بودند؟” دخترک :”من اصلا مادرم را به یاد نمی آورم وقتی که یک ساله بودم مادرم تصادف Crash کرد و مرد.

پدرم سکته کرد

من با پدر و برادرم زندگی می کنم پدرم هم چند سالی است که سکته کرده و حواس درستی ندارد و نیمی از بدنش هم لمس شده است .

من برای او غذا می پزم و کارهای خانه را انجام می دهم از وقتی یادم می آید من این کارها را می کردم .حالا هم که پدرم می گوید حاضر نیست مرا در خانه نگه دارد به من می گوید “فاحشه ،بدکاره” .

حتی غذایی که می پزم را نمی خورد .چند روز پیش هم من را به کلانتری برد و گفت که دیگر حاضر نیست مرا نگه دارد چون با برادرم زنا کردم. راستی زنا یعنی چه؟

پدر با برادر چه کرد؟

دخترک :چند چک و لگد به او زد. پدرم زورش به برادرم نمی رسد. او را از خانه بیرون نکرد . فقط مرا تحویل ماموران داد و آنها هم مرا به اینجا آوردند.

من نمی دانم حالا باید چه کنم. پدرم می گوید اگر غیرت داشتی خودکشی می کرد .تو آدم نیستی و من هم حاضر نیستم تو را نگه دارم . حالا من باید چه کنم .من از دست برادرم شکایت دارم.

دخترک خیلی زود به بهزیستی سپرده شد جایی که چندان امن نیست اما حداقل برادرش را دیگر نمی بیند و دیگر او نیست که دخترک را مورد تجاوز قرار دهد.

مددکار این دختر می گوید تست هوش نشان داد او از ضریب هوشی بالای برخوردار است. او به شدت از برادرش می ترسد و برادر برای او یک وحشت بزرگ است این دختر به لحاظ روانی بیمار است. کسی نمی داند چند سال و یا چند ماه دیگر دخترک در کدام خیابان و زیر کدام پل Bridge قربانی خواسته های جنسی مردان می شود.

به گزارش تیتر برتر ، کسی نمی داند این دختر وقتی کمی بزرگتر شد او را در کجای خیابان رها و در کجای بیابان پیدا می کنند. چرا سرنوشت اواینقدر سیاه است.



+ 14
مخالفم - 18
نظرات : 0
منتشر نشده : 0

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید

تمام حقوق مادی و معنوی این پایگاه محفوظ و متعلق به سایت تیتربرتر می باشد .
هرگونه کپی و نقل قول از مطالب سايت با ذكر منبع بلامانع است.

طراحی سایت خبری