سالهاست مهاجرت ایرانیان، شدت گرفته است، هر کس بهدلیل یا دلایلی رنج مهاجرت را تحمل میکند برای رسیدن به آسایش، آرامش و عدالت و آنچه حقشان بوده و بههر دلیل از آن محروم ماندهاند!
اگر دلیل اصلی مهاجرتهای ایرانیان واکاوی شود، احتمالا به اعمال سلیقهی دولتمردان و ادارهکنندگان مملکت، بهعنوان اصلیترین دلیل میرسیم.
سلیقهای که در آن سهمیهی پذیرش دانشجو با بدترین و رانتیترین شکل ممکن اعمال میشود.
نخبهایکه حتی فرزندان تنبل اعضای هیاتعلمی دانشگاهها به آنها ترجیح داده میشوند، چرا باید بماند و تلفشدن تواناییهایش را ببیند؟
چرا باید شاهد بماند و با حسرت زندگی کند که موفقیتها و موقعیتهایی که سهم او هستند، با کجسلیقگی به کسانی که حق نداشتند، داده شود؟
مطالب مرتبط:
مزدک میرزایی هم رفته! رفته که شانس و اقبال تواناییهایش را جایی دیگر امتحان کند. اینجا شانسی برای مزدک نگذاشته بودند، همچنانکه برای عادل، همچنانکه برای بسیاری دیگر، رسیدن به موفقیتهایی که حق آنهاست را برایشان سخت کردهاند، بسیار سخت!
حتی اگر بپذیریم که محرومیت مزدک و عادل، مزدکها و عادلها، نه با منفعتطلبی فردی و کجسلیقگی و نافهمی، بلکه با رعایت قوانین صورت گرفته است، اما آنها حق حیات و کار دارند که اگر اینجا نشد، جایی دیگر!
رفتار و نوع برخورد رسانهای با مهاجرت مزدک میرزایی، تداعیکننده حکایت رایج ازدواج مجدد یکی از طرفین طلاق است که زوج تنها مانده ایراد و بهانه میگیرد که همسر سابقام چرا با رقیب ازدواج کرده است؟ انکار که حق حیات و شغل ندارد و همچنان باید تحت انقیاد و امر و فرمان، نعمت حیات را زیر سایهی نافرجام "ایشان" و به "تبعیت" تلف کند.
راستی چرا مزدکها قربانی سوءمدیریت میشوند؟
چرا ایران از مزدکها، محروم میشود؟
فروغیها فراوانند، عادلها اندک، البته که عادلها در تاریخ و حافظه تاریخی ایران و ایرانی خواهند ماند، هر چند برنامهی زندگی عادلها و مزدکها را مختل کنند.
یادآوری زندگی سخت حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی، در سالهای آخر حیات، آئینهای برای فرهیختگان و نخبگان ایرانی است که عجم و زبان پارسی را زنده کرد اما خودش زندگی نکرد!
بالاخره روزی باید بیاموزیم که قدر زحمتکشان و تلاشگران ایرانی را بدانیم!
بالاخره باید یاد بگیریم چگونه از داشتههای ریز و درشتمان مراقبت و محافظت کنیم!
ارتقای وضع موجود به مطلوب، مدیریت است، نه زیر میز زدن، که کاری رایج و ساده و ابلهانه است.
غلامرضا نوری علا