امروزه کمتر سریال محبوب و پرتماشاگری را میتوان یافت که در قالب فصول دوم، سوم و ... ادامه پیدا نکند. اما ساخت فصلهای بعدی آثار موفق، همواره یک ریسک محسوب میشود. چون ممکن است، قوت فصل اول را نداشته باشند و حتی خاطره خوب گذشته را نیز از بین ببرند. «ستایش» از نمونههای استثنایی است که قسمتهای دوم و به ویژه سوم آن، نسبت به فصل اول به مراتب هم جذابتر و هم پرمحتواتر است.
«ستایش» به کارگردانی سعید سلطانی یک تریلوژی یا سه گانه ایرانی با محوریت خانواده و اخلاق است؛ سریالی که همچون یک رمان بلند و تصویری، زندگی یک خاندان و فراز و فرودهای آن را طی چهار دهه نشان میدهد. محور اصلی این سریال زن جوانی با نام ستایش (نرگس محمدی) است. در فصل اول این سریال دیدیم که وی با جوانی با نام طاهر فردوس (مهدی پاکدل) ازدواج کرد، اما پدر طاهر یعنی حشمت فردوس (داریوش ارجمند) با این ازدواج مخالف بود و در نتیجه این زوج جوان مورد غضب او قرار گرفتند. کینهای که نتیجه اش از بین رفتن طاهر و آوارگی ستایش بود. این تضاد و تقابل در فصل دوم به اوج خودش رسید. تا آنجا که حشمت فردوس، عروس خود را میراند و از طرفی نیز دیگر پسرش یعنی صابر، همه اموال وی را تصرف میکند. در فصل سوم، اما مسیر داستان سریال تغییر پیدا میکند. این بار، حشمت فردوس، خسته و شکسته، به ستایش و فرزندان او پناه میآورد. درحالی که عروس دیگرش، یعنی همسر صابر او را به شکست کشانده، این یکی عروس ستایش- منجی او میشود. درحالی که بخشی از داستان سریال نیز وارد فاز پلیسی شده است. چون همسر صابر، او را به قتل رسانده و برای تصاحب اموالش، حتی در پی به اعتیاد کشاندن دختر و کشتن همسر اولش هم هست.
آنچه باعث گرمتر شدن فضای درام در «ستایش ۳» شده، تقابل دو جبهه خیر و شر در این سریال است. معمولا در آثاری که محور درام را چنین مقابلهای تشکیل دهد، روایتی پر جاذبه و مخاطب پسند شکل میگیرد. همچنین این شیوه، دستاوردهای محتوایی قابل توجهی نیز در بر دارد. درحالی که خانواده ستایش، نماد یک خانواده اصیل و شریف ایرانی هستند، خانواده صابر، استعارهای از دنیا طلبی و مادی گرایی شده است. مخاطب در این سریال میبیند که زندگی در سایه اخلاق و دین و شرافت چگونه سبب رستگاری و خوشبختی یک خانواده و در طرف مقابل، پول پرستی و فراموشی ارزشهای انسانی، چطور موجب سقوط و تباهی میشود.
«ستایش ۳» دو روی تاریک و روشن زندگی را در قالب این دو گروه نمایش میدهد. حشمت فردوس ابتدا در گروه سیاه بود و زندگی اش از هم پاشید. اما در فصل سوم، او روی دیگر زندگی که سپیدی هست را انتخاب کرده. در فصل سوم ستایش، شکاف نسلها از بین رفته است. حشمت، ستایش و فرزندان او، هر یک نماینده نسلی دیگر هستند، اما به جای درگیری و تنش، به هم میپیوندند و آشتی بین آنها به زندگیشان زیبایی و نور میبخشد؛ همه اینها نیز به خاطر قرار گرفتن در سایه ارزشهای دینی است. ستایش نمادی از نسل مادران اصیل و متدین ایرانی است که با حفظ حجاب و تکیه بر عفت و عزت، نه تنها از تنهایی رهایی مییابد و خانواده اش را از مشکلات نجات میدهد، بلکه پدر شوهرش را هم که زمانی با او دشمن بود، احیا میکند و در سایه خودش به او آرام و قرار میبخشد. این سریال، طعم خوش خانواده و پیوند نسلها و اعضای خانواده را به مخاطب خودش میچشاند.
از آن طرف، طمع و زیاده خواهی به عنوان عامل مرگ اخلاق و انسانیت نیز به خوبی در این سریال به نمایش درآمده است. سیما، سومین عروس حشمت و همسر دوم صابر، نقطه مقابل ستایش قرار دارد. او فردی شیطان صفت است که میلی سیری ناپذیر به ثروت اندوزی دارد و در این راه ابتدا اطرافیانش را و سپس خودش را به نابودی میرساند. همچنین راننده سیما با نام حمید نیز نماد افرادی است که به خاطر فریب خوردن برای زرق و برق و مال بیشتر، به قهقرا میروند و به یک جانی تبدیل میشوند.
مطالب مرتبط : لاله مرزبان کیست؟
ایرج قادری در ستایش
سعید سلطانی کارگردان سریال «ستایش» میگوید ورود سعید مطلبی به سریال «ستایش» به خاطر حضور ایرج قادری بود.
سعید سلطانی کارگردان سریال «ستایش» درباره شروع پروژه که قرار بود ایرج قادری کارگردانی آن را برعهده داشته باشد، گفت: شروع و سنگ بنای این سریال زندهیاد ایرج قادری بود که خیلی دوست داشت این کار را بسازد و حتی ورود سعید مطلبی هم به دلیل ورود قادری بود.
وی اضافه کرد: او حدود ۲۰۰ دقیقه هم از کار را تولید کرده بود ولی به دلایلی نتوانست آن را ادامه دهد. شروع کاری که از ابتدا در آن حضور نداشته اید و بخش قابل توجه عوامل چیده شدهاند، دشوار است ولی من متن را خواندم، قصه نو و داستان به روزی داشت که به خیلی از حوزههایی که در تلویزیون به آنها وارد نشده بودیم ورود کرده بود.
مطالب مرتبط : آیا ستایش همچنان محبوب است؟
حشمت فردوس با خانم بزرگ ازدواج می کند؟
حشمت فردوس در سریال ستایش تمام تلاشش را به کار گرفته است تا زندگیاش را یک بار دیگر بسازد. او در این مسیر با یک باغدار رامسری آشنا شده که با بقیه باغداران فرق دارد. او زنی معروف به خانم بزرگ با بازی اکرم محمدی است که شوهرش فوت شده است.
حشمت فردوس سالها قبل همسرش را از دست داده و اگرچه هنوز با یاد او زندگی میکند اما احساس تنهایی هم آزارش میدهد. خانم بزرگ نیز سالها است تنها است. این دو از همان ابتدای کار با هم کشمکش پیدا کردند. حشمت قصد داشت پرتقالهای خانم بزرگ را بخرد و خانم بزرگ که اول فروشنده نبود با شنیدن حرفهای حشمت راضی به فروش شد.
خانم بزرگ در بخشی از سریال وقتی حشمت فردوس از او برای فروش پرتقال جواب بله یا خیر میخواهد خطاب به او میگوید مگر او به خواستگاری آمده است و بلافاصله تاکید میکند اگر موضوع خواستگاری بود در جا جواب منفی میداد.
این حرف خانم بزرگ به حشمت فردوس برمیخورد و از او میپرسد مگر چه عیب و ایرادی دارد. همین دیالوگ میتواند زمینهساز گفتوگوهای بعدی آنها درباره زندگی خصوصیشان باشد و عشقی به تدریج میان آنها شکل بگیرد.
در واقع احتمال دارد نویسنده سریال این مقدمه چینی را به این دلیل انجام داده باشد که حشمت فردوس و خانم بزرگ در آخر سریال ستایش 3 با هم ازدواج کنند اما حتی اگر قرار باشد چنین اتفاقی بیفتد به سادگی نخواهد بود و باید شاهد کشمکشهای زیاد این دو نفر باشیم.